لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
کوم
[ پشتو ] (اِ.) گریبان.
کومش
(مِ) (ص.) چاه کن، مقنی.
کومه
(مِ) (اِ.) آلونک، کلبه.
کومولوس
[ فر. ] (اِ.) ابرهای جدا از هم و معمولاً چگال با خطوط مرزی واضح که نمای آنها به شکل خاکریز یا گنبد یا برجهای در حال افزایش و گسترش است و برآمدگی بخش فوقانی آنها اغلب به گل کلم ...
کومک
(مَ) (اِ.) نک کمک.
کون
[ په. ] (اِ.) سرین، نشستگاه. ؛ ~ کسی گُهی بودن کنایه از: در کاری مشکوک دست داشتن. ؛ ~ سوزه کنایه از: حسادت شدید. ؛~ گشاد بودن کنایه از: تن به کار ...
کون
(کَ یا کُ) [ ع. ] (اِمص.) هستی، وجود.
کون ده
(دِ یا دَ) (ص فا.) مفعول، امرد.
کون و مکان
(نُ مَ) [ ع. ] (اِ.) گیتی و آنچه در آن است.
کونده
(کَ وَ دَ یا دِ) (اِ.) جوال.
کونه
(نِ) (اِ.) ته چیزی.
کونگ فو
(کُ فُ) [ انگ. از چینی ] (اِ.) یکی از ورزشهای رزمی و دفاع شخصی چینی که شباهت زیادی به کاراته دارد.
کونین
(کَ نِ) [ ع. ] (اِ.) تثنیه کون ؛ دو عالم، این جهان و آن جهان.
کوه
(کُ وَ) (اِ.)
۱- غلاف پنبه، غوزه پنبه.
۲- کوکنار (که غلاف خشخاش است).
۳- پیله ابریشم.
کوه
(اِ.) توده بزرگ و برآمدهای از زمین که دارای بلندی چشمگیر نسبت به زمینهای پیرامون خود دارد و از تپه بلندتر است.
کوه نورد
(نَ وَ) (ص فا.) کسی که قسمت -های سخت کوه را میپیماید تا به قله برسد.
کوهان
[ په. ] (اِ.) برآمدگی پشت شتر.
کوهج
(هِ) (اِ.) زالزالک، آلوی کوهی.
کوهسار
(هْ) (اِمر.) کوهپایه.
کوهستان
(هِ) (اِمر.) زمینی که در آن کوه بسیار باشد.