لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
یتیمچه
(~ چ) (اِ.) بادمجان یا کدوی آب پز شده که آن را با ماست یا کشک خورند.
یحتمل
(یُ تَ مَ) [ ع. ] (ق.) شاید، احتمال دارد.
یحموم
(یَ) [ ع. ]
۱- (ص.) سیاه.
۲- (اِ.) دود.
۳- (اِخ.) نام اسب امام حسین و اسب هشام ابن عبدالملک.
یخ
(یَ) [ اوس. ] (اِ.) آبی که از سرما جامد شده باشد. ؛ ~ کسی نگرفتن کنایه از: الف - موفق نشدن. ب - مورد توجه قرار نگرفتن. ؛ ~کسی گرفتن کنایه از: کار او رونق ...
یخ بندان
(~. بَ) (اِمر.)
۱- شدت سرمای زمستان و یخ بستن آب.
۲- قسمتی از دوران چهارم زمین شناسی.
یخ دان
(~.) (اِمر.)
۱- ظرفی که یخ در آن نهند.
۲- ظرفی صندوق مانند که در سفر خوراکیها را در آن نهند.
۳- هرچیز از مال و اسباب که ذخیره گذارند تا وقت حاجت به کار آید.
یخ در بهشت
(~. دَ. بِ هِ) (اِمر.)
۱- نوعی نوشیدنی که از شیر و شکر و نشاسته درست کنند.
۲- شربت آبلیمو.
یخ شکن
(~. ش کَ) (ص مر.)
۱- شکننده یخ. چکشی که بدان قالب یخ را شکنند.
۳- کشتی ای که بدان قطعات بزرگ یخ اقیانوسهای منجمد را شکنند تا رفت و آمد کشتیها در آن ممکن شود.
یخ کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.)
۱- بسیار سرد شدن.
۲- (عا.) کنایه از: بسیار متعجب شدن.
۳- وا رفتن، دمغ شدن.
یخاری
(یُ) [ تر. ] (ق.) بالا.
یخلا بودن
(یُ. دَ) (ص.) (عا.) بی خیال، بی قید.
یخنی
(یَ) (اِ.)
۱- آبگوشت ساده.
۲- پخته.
یخه
(یَ خِ) (اِ.)
۱- گریبان، یقه.
۲- قسمتی از لباس که در دور گردن قرار میگیرد.
یخچال
(~.) (اِمر.)
۱- محل نگاهداری یخ.
۲- وسیلهای که با نیروی برق کار میکند و هرچه را در آن بگذارند سرد نگاه میدارد.
یخچه
(~ چ) (اِ.) تگرگ.
ید
(یَ) [ ع. ] (اِ.) دست. ج. ایدی. ایادی.
ید
(یُ) [ فر. ] (اِ.) جسمی است جامد، بلوری و خاکستری مایل به سیاه در آب حل نمیشود ولی در الکل محلول است و در داروسازی مورد استفاده قرار میگیرد.
ید طولی
(یَ دِ لا) [ ع. ] (ص مر.) مهارت، زبردستی، توانایی.
یده
(یَ دِ) (اِ.) ایجاد برف و باران با سحر و جادو.
یده چی
(~.) (ص مر.) جادوگری که ایجاد برف و باران با سحر و جادو را میداند.