لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آب زرفت
(زُ رُ) (اِ مر.) میوهای که درون آن گندیده شده باشد.
آب زندگانی
(بِ زِ دِ) (اِمر.) نک آب حیات.
آب زندگی
(~ِ زِ دِ) (اِمر.) نک آب حیات.
آب زیر کاه
(ص مر.)
۱- آبی که در زیر خار و خاشاک پنهان ماند.
۲- (کن.) آدم زرنگ و موذی.
۳- مکار، حیله گر.
آب زیپو
(پُ) (اِمر.) (عا.) غذای آبکی، رقیق و کمرنگ، کم مایه و بی مزه.
آب سبز
(بِ سَ) (اِمر.) نوعی بیماری چشم که باعث درد کره چشم و محدود شدن میدان دید میشود.
آب سرخ
(بِ سُ) (اِمر.) شراب.
آب سردکن
(سَ. کُ) (اِ.) دستگاهی معمولاً برقی برای خنک کردن آب آشامیدنی. مق آب گرم کن.
آب سپید
(~ِ س ِ)(اِمر.) نک آب مروارید.
آب سکندر
(بِ س ِ کَ دَ)(اِمر.) نک آب حیات.
آب سیاه
(بِ) (اِمر.)
۱- نوعی بیماری چشمی که باعث تیرگی و نابینایی چشم میشود.
۲- حادثه.
۳- مداد، مرکب.
۴- آبی که تیره و رنگ آن تیره باشد.
آب شدن
(شُ دَ) (مص ل.)
۱- گداختن، ذوب شدن.
۲- شرمنده شدن.
۳- ناپدید شدن.
۴- لاغر و نحیف شدن.۵ - خجالت کشیدن. ؛از خجالت ~الف - بسیار شرمگین شدن. ب - رفتن آبرو.
آب شناس
(ش ِ) (اِفا.)
۱- شخصی که داند کدام جای از زمین آب دارد و کدام جا آب ندارد.
۲- آن که غرقاب و تنگ آب را از یکدیگر باز داند و راهنمای کشتی شود تا بر خاک ننشیند.
۳- قاعده دان.
۴- صاحب مهارت ...
آب شنگرفی
(بِ شَ گَ)(اِمر.) کنایه از: شراب سرخ، اشک خونین.
آب طراز
(طَ) (اِمر.) = آب تراز: طراز بنّایان که در درون خود آب دارد، تراز آبی.
آب طرب
(بِ طَ رَ) [ فا - ع. ] (اِمر.) شراب انگوری، آب عشرت.
آب طلا
(طَ) [ فا - ع. ] (اِمر.)
۱- آب زر.
۲- آب اکلیل.
آب فسرده
(بِ فَ یا فِ سُ دِ) (اِمر.)
۱- یخ، برف.
۲- شیشه.
۳- بلور.
۴- خنجر.
آب قند
(بِ قَ) [ فا - ع. ] (اِمر.)
۱- شربت قند.
۲- قسمی خربزه کاشان که بسیار شیرین و لطیف است.
آب لمبو
(لَ) (ص مر.) (عا.) = آب لنبو:
۱- میوهای که در اثر فشردن آبش را از دانه جدا کرده باشند، مانند انار.
۲- هرچیز له شده.