لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آهان
(صت.) آره، بلی.
آهای
(شب جم.) (عا.)
۱- حرف ندا؛ آی.
۲- علامت تحذیراست:مراقب باش، برحذر باش.
آهرمن
(هَ مَ) (اِ.) نک اهریمن.
آهرمنی
(هَ مَ) نک اهریمنی.
آهریمن
(هَ مَ) (اِ.) نک اهریمن.
آهسته
(هِ تِ) (ص. ق.)
۱- کند.
۲- آرام، ساکت.
۳- مهربان.
۴- باوقار.
۵- بردبار.
آهسته کار
(~.) (ص.) نرم خو، ملایم.
آهستگی
(هِ تِ)(حامص.)
۱- کندی.
۲- درنگ.
۳- ملایمت، مدارا.
۴- وقار.
۵- شکیبایی.
آهستگی کردن
(~. کَ دَ)(مص ل.) به نرمی رفتار کردن.
آهل
(هِ) [ ع. ] (ص.) مردی که زن و فرزند داشته باشد.
آهمند
(هُ مَ)(ص مر.)
۱- آهومند، گناهکار، عاصی.
۲- معیوب.
۳- دروغگو.
آهن
(هُ) (اِ.) آهون، نقب.
آهن
(هَ) [ په. ] (اِ.)
۱- فلزی است چکش خور که از معادن استخراج میشود و غالباً به شکل اکسید یا کربنات یا سولفوردوفرو وجود دارد و آنها را در کوره میگدازند و آهن خالص به دست میآورند و آن جسمی ...
آهن جامه
(هَ. مِ) (اِمر.) ورق نازک آهنی که به وسیله آن تختههای صندوقهای چوبی را به هم متصل میکردند.
آهن جفت
(~. جُ) (اِمر.) گاوآهن.
آهن خا
(ی) (هَ) (ص مر.)
۱- کسی که آهن را با دندان نرم کند.
۲- کنایه از: اسب سرکش و پرزور.
آهن داغ
(~.) (اِمر.)
۱- داغ کردن بخشی از پوست تن جانور با آهن تفته برای نشان گذاشتن یا مداوا.
۲- فرو بردن آهن تفته در آب.
آهن ربا
(~. رُ) (اِفا. اِمر.)
۱- هر جسمی که آهن، فولاد، و نیکل را به طرف خود جذب کند. ؛ ~ی القایی جسمی که در اثر مجاورت با آهن ربا خاصیت آهن ربایی پیدا کند. ؛~ی الکتریکی (برقی) میله ...
آهن رگ
(~. رَ) (ص مر.) اسب قوی، اسب پرزور.
آهن پاره
(هَ. رِ) (اِمر.)
۱- تکهای از آهن.
۲- (عا.) هر یک از قطعات ماشین مستعمل و دور انداختنی، اتومبیل کهنه.