لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
استعلاج
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) درمان بیماری طلبیدن.
۲- (اِمص.) چاره جویی.
استعلام
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) آگاهی خواستن، پرسش کردن.
استعمار
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) آبادانی خواستن.
۲- (اِمص.) آباد کردن کشور به ظاهر و غارت و چپاول آن در نهان.
استعمال
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- به کار بردن، کار کردن.
۲- گماشتن، به کار واداشتن.
استغاثت
(اِ تِ ثَ) [ ع. استغاثه ] (مص م.) نک استغاثه.
استغاثه
(اِ تِ ثِ) [ ع. استغاثه ]
۱- (مص م.) دادخواهی کردن، یاری طلبیدن.
۲- (اِمص.) دادخواهی.
۳- زاری، تضرع.
استغراب
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) غریب شمردن، عجیب دانستن چیزی را، به شگفت آمدن از امری.
استغراق
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) همه را فرا - گرفتن.
۲- (مص ل.) غرق شدن.
۳- سخت سرگرم کاری شدن.
استغفار
(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- بخشش و آمرزش خواستن.
۲- توبه کردن.
استغفرالله
(اِ تَ فِ رُ لْ لا) [ ع. ] (شب جم.)
۱- برای طلب آمرزش به کار میرود.
۲- برای نفی و انکار به کار میرود.
۳- برای بیان خشم به کار میرود.
استغلاظ
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) غلیظ داشتن.
۲- (مص ل.) غلیظ شدن.
استغلال
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) طلب غله کردن، غله گرفتن.
استغناء
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) بی نیازی خواستن.
۲- توانگر شدن، مالدار شدن.
۳- (اِمص.) بی نیازی، توانگری (مادی یا معنوی).
۴- وابستگی نداشتن، بی قید بودن.
۵- گذشتن، صرفنظر کردن.
استفادت
(اِ تِ دَ) [ ع. استفاده ] (مص م.) نک استفاده.
استفاده
(اِ تِ دِ) [ ع. استفاده ] (مص م.) سود بردن، فایده خواستن.
استفاضت
(اِ تِ ضَ) [ ع. استفاضه ] (مص م.) نک استفاضه.
استفاضه
(اِ تِ ض ِ) [ ع. استفاضه ] (مص م.)
۱- طلب فیض کردن.
۲- عطا خواستن.
۳- فاش و م نتشر شدن خبر.
استفتاء
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) فتوی خواستن.
استفتاح
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- نصرت خواستن.
۲- گشایش طلبیدن.
۳- یاری خواستن.
استفراد
(اِ تِ)
۱- (مص ل.) تنها شدن به چیزی، تنها رفتن پی کاری.
۲- تنها کردن کاری را.
۳- تنهائی خواستن، خواستار تنهائی بودن.
۴- (مص م.) کسی را از میان گروه به تنهایی برگزیدن.