لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
استلام
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- لمس کردن، دست کشیدن به چیزی.
۲- بوسه دادن.
استلحاق
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- فراخواندن کسانی را برای به هم آمدن، درخواست ملحق گردیدن.
۲- دعوی کردن که فرزند از آن من است، به خود نسبت دادن.
استلذاذ
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)۱ - لذت خواستن.
۲- لذت بردن.
۳- خوشمزه یافتن.
استلزام
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) همراه گرفتن.
۲- (اِمص.) لزوم، وجوب.
استلقاء
(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)بر پشت خوابیدن، طاق باز خوابیدن.
استم
(اِ تَ) (اِ.) ستم، ظلم.
استماع
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) شنیدن، گوش دادن.
استمالت
(اِ تِ لَ) [ ع. استماله ]
۱- (مص م.) دلجویی کردن.
۲- (اِمص.) دلجویی، نوازش.
۳- (مص ل.) میل کردن به سویی.
استمتاع
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) بهره جُستن.
۲- (اِمص.) برخورداری.
استمداد
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) یاری خواستن.
استمرار
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) پیوسته رفتن.
۲- همیشه روان بودن.
۳- (اِمص.) اتصال، پیوستگی.
استمراری
(اِ تِ) [ ع - فا. ] (اِمر.)
۱- مستمری، وظیفه، مقرری.
۲- حالت فعلی که مفهوم دوام و استمرار آن را در زمان گذشته یا حال برساند.
استمساک
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) چنگ در زدن، تمسک جستن.
۲- (اِمص.) تمسک، اعتصام.
استملاء
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) املا پرسیدن.
استملاک
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) تملک، به ملک گرفتن، تصرف کردن.
استمناء
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) جلق زدن.
۲- (اِمص.) جلق زنی.
استمهال
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) مهلت خواستن.
استن
(اَ س ِ تُ) [ فر. ] (اِ.) = استون: مایعی است بی رنگ، فرار، سریع التبخیر و قابل اشتعال، با بوی اتری که از تقطیر یکی از استاتها به دست میآید و مانند یک حلال بکار میرود.
استن
(اُ تُ) (اِ.) = استون: ستون، رکن.
استنابت
(اِ تِ بَ) [ ع. استنابه ] (مص م.) به نیابت خواستن کسی را.