لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آتش نشاندن
(~. نِ دَ) (مص م.)
۱- خاموش کردن آتش.
۲- کنایه ا ز: فرو نشاندن خشم و غضب.
۳- خاموش کردن فتنه و آشوب.
آتش نشانی
(~. نِ) (اِ.) اداره و سازمانی که کارش فرونشاندن حریق است.
آتش پاره
(~. رِ) (اِمر.)
۱- پاره آتش، اخگر.
۲- کنایه از: کودک شریر.
آتش پرست
(~. پَ رَ) (اِمر.) پرستنده آتش. کسی که آتش را پرستش کند. زرتشتیان را به دلیل آن که آتش را گرامی و محترم میدارند آتش پرست میگویند: آذرپرست و آذرکیش هم گفته شده.
آتش گردان
(~. گَ) (اِمر.) ظرف کوچک سیمی که در آن چند تکه زغال افروخته قرار میدهند و در هوا میچرخانند تا مشتعل گردد؛ آتش چرخان، آتش سرخ کن.
آتش گیره
(~. رِ) (اِمر.) آن چه با آن آتش افروزند (پنبه، خار، هیزم)، آتش افروزنه.
آتش یافتن
(تَ. تَ)(مص ل.)
۱- گرم شدن.
۲- به شوق آمدن، شور و حال یافتن.
آتشبار
(~.) (اِفا.)
۱- ریزنده آتش (شخص یا شی ء).
۲- چخماق.
۳- تفنگ، توپ.
۴- یک واحد از توپخانه شامل چهار گروهان.
آتشبان
(~.) (ص مر.)
۱- نگهبان آتشکده.
۲- مالک دوزخ.
آتشخوار
(~. خا) (اِمر.)
۱- خورنده آتش.
۲- شترمرغ.
۳- کنایه از: آدم.
آتشدان
(~.)(اِمر.)
۱- منقل، اجاق.
۲- تنور.
۳- ظرفی مخصوص در آتشکده که در آن آتش مقدس افروزند.
آتشفشان
(~. فِ) (ص فا. اِمر.)
۱- آن چه آتش فشاند.
۲- کوهی که از دهانه آن مواد سیال سوزان و خاکستر و آتش بیرون آید.
آتشه
(تَ یا تِ ش ِ) (اِمر.) برق، آذرخش.
آتشپا
(~.)(ص مر.) تیزرو، بی قرار و آرام.
آتشک
(تَ شَ)(اِمر.)۱ - آبله فرنگی، سفلیس، کوفت.
۲- کرم شب تاب.
آتشکده
(تَ کَ دِ) (اِمر.) جایی که زردشتیان آتش مقدس را در آن نگه داری کنند، نیایشگاه زرتشتیان، آذرکده، آتشگاه.
آتشگاه
(~.) (اِمر.)
۱- آتشکده.
۲- آتشدان.
آتشی شدن
(تَ. شُ دَ) (عا.) عصبانی شدن.
آتشیزه
(تَ زِ) (اِمر.) کرم شب تاب.
آتشین
(تَ) (ص نسب.) آتشی، از آتش.