لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
کرسب
(کَ رَ) (اِ.) کرفس.
کرست
(کُ س) [ فر. ] (اِ.) سینه بند، شکم بند، تن پوشی طبی برای جلوگیری از افتادگی یا جا به جایی اندامها.
کرستوان
(کَ رَ) (اِ.) قپان، ترازوی بزرگ.
کرستون
(کَ رَ) (اِ.) نک کرستوان.
کرسف
(کَ س) (اِ.) کرفس.
کرسی
(کُ رْ یّ) [ ع. ] (اِ.)
۱- سریر، تخت. ج. کراسی.
۲- فلک هشتم.
۳- درس تخصصی یک استاد دانشگاه.
۴- دندانهایی که پس از دندانهای نیش قرار دارند. ؛ حرف خود را به ~نشاندن سخن خود را تحمیل کردن.
کرسی
(~.) (اِ.) چهار پایهای پهن، کوتاه و چهارگوش که در زمستان در زیر آن منقل میگذارند و بر رویش لحاف اندازند و در زیر آن خود را گرم کنند.
کرسیدن
(کَ دَ) (مص م.)
۱- فریب دادن.
۲- فروتنی کردن.
کرش
(کَ رَ) (اِ.)
۱- فریب، خدعه.
۲- تملق، چاپلوسی.
کرش
(کَ) [ ع. ] (اِ.) علف حصیر.
کرش
(کِ) (اِ صت.) آوازی که در وقت خواب از بینی برآید، خرناسه، خروپف.
کرش
(کُ رُ) (اِ.) ریسمانی را گویند که از موی بافته باشند.
کرشته
(کِ رِ تَ) (اِ.) خس و خاشاک.
کرشمه
(کِ رِ مِ) (اِ.) = کرشم. گرشم. گرشمه: غمزه، ناز، اشاره با چشم و ابرو.
کرشه
(کَ شَ) (اِ.)
۱- فریب، خدعه.
۲- چاپلوسی، فروتنی، افتادگی.
کرشیدن
(کِ دَ) (مص م.)
۱- فروتنی کردن.
۲- فریفتن.
۳- چاپلوسی کردن.
کرف
(کَ) (اِ.) قیر، نقره و مِس سوخته که با آن ظروف نقره را نقش و نگار میزنند.
کرفت
(کِ رِ) (ص.) پلیدی، نجاست، چرک.
کرفس
(کَ رَ) [ ع. ] (اِ.) معرب کرسب ؛ گیاه علفی دو ساله از تیره چتریان معطر، نرم و خوراکی. ریشه و برگ این گیاه در تداوی مورد استعمال دارد. برگ گیاه مذکور ضد اسکوربوت و شیره آن به عنوان ...
کرفه
(کَ فِ) [ په. ] (اِ.) کار نیک، ثواب.