لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
کلاه فرنگی
(~. فَ رَ) (اِمر.) اتاقی معمولاً گرد (شش لوزی یا هشت گوش) که گرداگرد آن دارای درها یا پنجرههایی به سوی فضای آزاد و سقف آن از هر سو دارای سایبانی پیش آمدهاست.
کلاه و کمر
(کُ هُ کَ مَ) (اِمر.) کنایه از: جاه و مقام.
کلاه کج نهادن
(کُ. کَ. نَ دَ) (مص ل.) تفاخر کردن، به خود بالیدن.
کلاه گوشه
(~. ش) (ص مر.) حشمت، جاه و جلال.
کلاه گیس
(~.) (اِمر.) گیسوی مصنوعی که زنان بی موی یا کم موی آن را بر سر گذارند.
کلاهبردار
(~. بَ)(ص فا.)حقه باز، شارلاتان.
کلاهخود
(~.) (اِ.) کلاه آهنی، کلاه فلزی.
کلاهدار
(~.) (ص.) پادشاه، سلطان.
کلاهداری
(~.)(حامص.)پادشاهی، سلطنت.
کلاهک
(کُ هَ) (اِ.)
۱- کلاه کوچک.
۲- قسمت مخروطی شکل انتهای ریشه گیاه.
کلاوه
(کَ وَ یا وِ) (اِ.) = کلایه. کلافه: ریسمان خام که بر چرخه پیچیده باشند.
کلاوو
(کَ) (اِ.) = کلاهو: گونهای موش که اندامهای خلفیش نسبت به اندامهای قدامی دارای رشد جالب توجهی هستند و از این جهت آن را موش دو پا نیز گویند. و در صحاری و مزارع فراوان است.
کلاویه
(کِ یِ) [ فر. ] (اِ.) شستی ارگ و پیانو.
کلاً
(کُ لَّ نْ) [ ع. ] (ق.) تماماً، همه.
کلاپشت
(کُ پُ) (اِمر.) جامهای سیاه و سبز که آن را از پشم گوسفند بافند و تا زیر کمر را بگیرد و آن جامه مازندرانیان و گیلانیان بود.
کلاپیسه
(کَ سَ یا س) (اِمر.) تغییر حالت چشم در اثر خشم یا لذت بسیار (مثلاً وقت جماع) و یا به جهت ضعف و سستی.
کلاچ
(کِ) [ انگ. ] (اِ.) دستگاهی در اتومبیل برای قطع یا وصل کردن نیرو از موتور به جعبه دنده که توسط پدالی در زیر پای راننده صورت میگیرد.
کلاژ
(کُ) [ فر. ] (اِ.) فن چسبانیدن قطعههای کاغذ رنگی، پارچه، چرم، چوب و مانند آن برای ساختن یک تصویر.
کلاژه
(کَ) (اِ.)
۱- احول، لوچ.
۲- عکه، کلاغ پیسه، پرندهای سیاه و سفید از جنس کلاغ.
کلاک
(کَ) (اِ.)
۱- دشت و صحرا که در آن زراعت نشده باشد.
۲- تارک سر، میان سر.