لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
ککه
(کَ کَ یا کِ) (اِ.) فضله، سرگین.
کی
(~.) (ادات استفهام، ق. استفهام زمان)
۱- چه وقت ¿ چه زمان ¿: کی آمد، کی رفت.
۲- چگونه، چطور.
کی
(ق. ادات استفهام، ضمیر استفهامی) که ¿ چه کس ¿
کی
(پس)
۱- گاه به کلمهای ملحق شود و قید سازد: پس پسکی.
۲- گاه به اسم ملحق گردد و صفت سازد. (به معنی دارنده و صاحب): آبکی.
کی
(کَ) (اِ.) پادشاه بزرگ و قهار.
کی
(کَ یا کِ) (ص.) پاک، خالص.
کی (کَ یّ)
[ ع. ]
۱- (مص م.) داغ کردن.
۲- (اِ.) نشان سوختگی در پوست، داغ.
کی برد
(بُ) [ انگ. ] (اِ.) مجموعهای از کلیدهای نمایشگر حروف الفبا و نشانههای دیگر که بر روی یک صفحه قرار گرفتهاند و به رایانه متصل میشوند؛ از این وسیله برای ورود اطلاعات به رایانه استفاده میشود، صفحه کلید. (فره).
کیا
(اِ.)
۱- بزرگ، سرور.
۲- پادشاه، حاکم.
۳- مرزبان، پهلوان.
کیابیا
(اِمر.) (عا.) شکوه و جلال.
کیاخن
(کَ خَ) (اِ.) نرمی، ملایمت.
کیاده
(دِ) (ص.) رسوا، بدنام.
کیار
(اِ.) کاهلی، تنبلی.
کیارا
(کَ) (اِ.)
۱- اندوه، ملالت.
۲- خفه کردن، خفگی.
کیارنگ
(رَ) (ص مر.) پاک، پاکیزه، لطیف.
کیازند
(زَ)(ص مر.)پادشاه بزرگ و عظیم الشأن.
کیاست
(سَ) [ ع. کیاسه ] (اِمص.)
۱- زیرکی، تیزهوشی.
۲- دانایی، فراست.
کیاغ
(اِ.) گیاه، علف.
کیال
(ک یّ) [ ع. ] (ص.) پیمانه کننده، کیلی پیماینده.
کیان
(کَ) (اِ.) جِ کی ؛ پادشاهان.