لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
گاوصندوق
(صَ دُ) (اِمر.) صندوق بسیار بزرگ آهنی.
گاومیش
[ په. ] (اِمر.)
۱- گاو درشت هیکل با شاخهای دراز.
۲- (عا.) نفهم و بی شعور.
۳- درشت و کت و کلفت.
گاوچشم
(چَ یا چِ) (ص مر.)
۱- نوعی گل که گلبرگهایش شبیه به چشم است.
۲- فراخ چشم.
گاوگون
(ص مر.) تاریک و روشن، سیاه و سفید.
گاویار
(ص مر.) گاوبان، آن که از گاوان مراقبت میکند.
گاویال
[ فر. ] (اِ.) خزندهای است از راسته تمساحها که مخصوص هند و مجمع الجزایر سوئد است و طولش گاهی بالغ بر ۶ متر میشود. این خزنده دارای پوزهای دراز و نسبتاً باریک است و به واسطه دندانهای کوچک و ...
گاویزن
(زَ) (اِمر.) زهره گاو.
گاژ
(اِ.) جا، مکان، مقام.
گاگول
(ص.) (عا.) احمق، گیج.
گایه
(یَ یا یِ) (اِمص.) جماع، مباشرت.
گاییدن
(دَ) (مص م.)
۱- انجام عمل جماع به وسیله جنس نر.
۲- (عا.) کسی را به زحمت انداختن و کلافه کردن.
گبت
(گِ) (اِ.) زنبور عسل، نحل.
گبر
(گَ) (ص.) آتش پرست، مجوس.
گبر
(گَ بَ) (اِ.)
۱- نوعی سنگ که از آن دیگ و کاس ه و امثال آن درست میکنند.
۲- خیمه که به یک ستون برپای باشد.
گبرگه
(گَ بُ گَ یا گِ) (اِ.) = گبورگه: آلتی است مانند کمان و کشتی گیران با آن در گود زورآزمایی کنند.
گبز
(گَ) (ص.) هر چیز گنده و قوی.
گبست
(گَ بَ) (اِ.) نک کبست.
گبه
(گَ بِّ) (اِ.) نوعی گلیم دست باف خاص ایران که نقشه اش از داستانی حکایت میکند.
گبه
(~.) (اِ.) شیشه حجام که بدان حجامت کنند، شاخ حجامت.
گترم
(گُ رُ) (اِ.) سخنی که از حد و اندازه گوینده متجاوز باشد.