لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
گاه
[ په. ] (اِ.)۱ - آهنگ، آواز.۲ - (پس.)به صورت پسوند در نامهای آهنگهای موسیقی به کار رود: سه گاه، چهارگاه.
گاه
۱ - (پس.) علامت اسم زمان که در آخر کلمه درمی آید مانند شامگاه صبح گاه، و علامت اسم مکان نیز میباشد مانند دانشگاه، آرامگاه.
۲- (اِ.) زمان، وقت.
۳- عصر، دوره.
گاه
[ په. ] (اِ.)
۱- تخت شاهی، سریر.
۲- مسند.
۳- جا، مکان.
۴- بوته زرگران.
گاه به گاه
(بِ) (ق مر.) وقت به وقت، بعضی اوقات.
گاه شمار
(شُ) (ص فا.) کسی که درباره تقویم و اوقات کار میکند.
گاه شماری
(شُ یا ش) (اِ.) روش اندازه گیری و تقسیم بندی زمان به بخشهای مساوی، تقویم.
گاه نامه
(مِ) [ په. ] (اِمر.) تقویم.
گاه گاه
(ق.) به ندرت، کم و بیش.
گاه گدار
(گُ) (ق مر.) (عا.) بندرت، بعضی اوقات.
گاه گیر
(ص فا.)
۱- اسبی که گاه گاه رم میکند.
۲- غافل گیر.
گاهبد
(بَ) (ص مر.)
۱- صراف. ۲ -. خزانه دار.
گاهنبار
(هَ) [ په. ] (اِ.) نام شش جشن که ایرانیان به مناسبت آفریده شدن عالم در شش روز برپا میکردند.
گاهواره
(رِ) [ په. ] (اِ.) گهواره، وسیلهای که کودک را در آن میخواباندند.
گاهی
(ق.)
۱- زمانی، هنگامی.
۲- باری، نوبتی، دفعهای.
گاو
(اِ.)
۱- از حیوانات اهلی علفخوار.
۲- نام دومین برج از برجهای منطقه البروج که خورشید در اردیبهشت ماه در این برج دیده میشود، ثور. ؛ ~ ِ پیشانی سفید کنایه از آدم خیلی معروف. ؛ ~ بی شاخ و ...
گاو زمین
(وِ زَ)(اِمر.) گاوی که طبق افسانهها در زیر زمین است و زمین روی شاخ این گاو قراردارد و خود گاو بر پشت ماهی ایستادهاست.
گاو سامری
(وِ مِ)(اِمر.) گاو زرینی که سامری نامی از بنی اسرائیل آن را ساخته بود و مردم را به پرستیدن آن دعوت میکرد.
گاو فریدون
(وِ فِ) (اِمر.) نام گاوی که فریدون به هنگام کودکی در مازندران از شیر آن تغذیه میکرد. نام این گاو برمایه و برمایون بود.
گاو فلک
(وِ فَ لَ) (اِمر.) برج ثور، دومین برج از برجهای منطقه البروج که در اردیبهشت خورشید در این برج قرار دارد.
گاو ماهی
(اِمر.) نک گاوزمین.