لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
گراش
(گَ)
۱- (اِ.) خراش.
۲- (ص.) پریشان، پراکنده.
گرافیت
(گِ) [ فر. ] (اِ.) نوعی زغال که از آن در ساختن مداد استفاده میکنند.
گرافیست
(گِ) [ فر. ] (اِ.) کسی که با کمک خطها و نوشتهها نقشهایی زینتی پدید میآورد.
گرافیک
(گِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- هنر ترسیم خط و نوشته و پدید آوردن نقشهای تصویری بر یک سطح برای القای پیامی معین، هنر ترسیمی ارتباط تصویری.
۲- نمودار.
گرامافون
(گِ فُ) [ فر. ] (اِ.)دستگاه مخصوصی که صدا را روی صفحه ضبط و پخش میکند.
گرامر
(گِ مِ) [ فر. ] (اِ.) دستور زبان.
گرامی
(گِ) [ په. ] (ص.) عزیز، محبوب، مکرم، بزرگ.
گرامی داشتن
(~. تَ)(مص م.) عزیز داشتن، م حترم داشتن.
گران
سنگی (~. سَ) (حامص.) سنگینی، وقار.
گران
شدن (~. شُ دَ) (مص ل.)
۱- سنگین شدن، وزین شدن.
۲- بالا رفتن نرخ.
گران
(گِ) [ په. ] (ص.)
۱- سنگین، ثقیل.
۲- پربها.
۳- بسیار، بی شمار.
۴- سنگینی، سنگینی غم.
۵- ناگوار، ناپسند.
۶- طاقت فرسا، مشکل.
۷- عظیم، بزرگ.
۸- مؤثر، کاری.
گران آمدن
(~. مَ دَ) (مص ل.) ناگوار افتادن، ناگوار آمدن.
گران جان
(~.) (ص مر.)
۱- سخت جان.
۲- پست، دون.
گران روح
(~.) (ص مر.) [ فا - ع. ] بدخوی، بدمعاشرت. مق سبک روح.
گران رکاب
(گِ. رِ) [ فا - ع. ] (ص مر.)
۱- آن که در روز جنگ به حمله دشمن از جای نرود و ثابت قدم باشد.
۲- آرمیده، باوقار.
گران سایه
(~. یِ) (ص مر.) کنایه از: شخص عالی مق ام.
گران سر
(~. سَ)(ص مر.) متکبر، خو د خواه.
گران سرشت
(~. س ِ رِ) (ص مر.)
۱- متکبر.
۲- باوقار.
گران سنگ
(~. سَ) (ص مر.)وزین، سنگین.
گران قدر
(~. قَ)(ص مر.) گران پایه، ارجمند.