لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
گزلیک
(گَ یا گِ) [ تر. ] (اِ.) چاقوی کوچک دسته دار.
گزمر
(گَ مَ) (اِمر.) حساب مساحت ساختمانها و عمارات.
گزمه
(گَ مِ) [ تر. ] (اِ.) شبگرد، پاسبان.
گزند
(گَ زَ) [ په. ] (اِ.)۱ - آسیب، آفت.
۲- چشم زخم.
گزند رسانیدن
(~. رَ دَ) (مص م.) صدمه زدن، گزند رساندن.
گزنه
(گَ زَ نِ یا نَ) (اِ.) گیاهی است یک ساله یا پایا با برگهای متقابل. گونههای مختلف گزنه پوشیده از خارهای گزندهاست که پس از لمس، محتویات سوزآور غده زیر آن در پوست بدن وارد میشود و ایجاد سوزش میکند.
گزک
(گَ زَ) (اِ.)
۱- مزه، چیزی که با آن تغییر ذائقه دهند.
۲- سرما زده.
۳- موقع، فرصت مناسب.
۴- (عا.) بهانه، دستاویز. ؛ ~دست کسی دادن یا افتادن: بهانه یا مدرک به دست کسی افتادن یا دادن.
گزک
(~.) (اِ.)
۱- نوبت، دفعه، کرت.
۲- نوبت آب در زراعت (معمولاً در ۸ یا ۱۶ روز).
گزک
(~.) (اِ.) تشنج.
گزگز کردن
(گِ گِ. کَ دَ) (مص ل.) (عا.) سوزش داشتن.
گزیت
(گَ زِ) (اِ.) باج و خراج.
گزیدن
(گُ دَ) (مص م.)
۱- پسند کردن، انتخاب کردن.
۲- جدا کردن.
گزیده
(گَ دِ) (ص مف.) نیش خورده.
گزیده
(گُ دِ) (ص مف.) پسندیده، انتخاب کرده.
گزیده کردن
(~. کَ دَ)(مص م.) دست چین کردن، انتخاب کردن.
گزیر
(گُ) (اِ.) چاره، علاج.
گزیر
(~.) [ معر. ] (اِ.)
۱- پاکار، پیشکار.
۲- داروغه، عسس.
گزیرش
(گُ رِ) (اِمص.) چاره گری، علاج.
گزیره
(گُ رِ) (اِ.) چاره، علاج.
گزین
(گُ)
۱- (ص مف.) انتخاب شده.
۲- (ص فا.) انتخاب کننده.