لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
گندم گون
(~.) (ص مر.) سبزه، کسی که رنگ پوستش سبزه باشد.
گندمه
(گَ دُ مِ) (اِ.) زگیل.
گندنا
(گَ دَ) (اِمر.) تره، از سبزیهای خوردنی.
گنده
(گَ دِ) (ص.) گندیده، عفن.
گنده
(گُ دَ یا دِ) (ص.) درشت، خشن.
گنده
(گُ دَ یا دِ) (اِ.)
۱- گلولهای که از خمیر به جهت یک عدد نان درست کنند؛ چانه خمیر.
۲- (ص.) مدور، گرد.
۳- کوفته بزرگی که از گوشت سازند و در شله پلو و آتش اندازند.
۴- گرهی که از بدن برآید و ...
گنده بک
(~. بَ) [ فا - تر. ] (ص مر.) (عا.) دارای هیکل درشت، گردن کلفت.
گنده پران
(~. پَ) (ص فا.) (عا.) کسی که سخنانی بیشتر از فهم خود میزند.
گنده پیر
(گَ دَ یا دِ) (ص مر.) پیر، سالخورده و فرتوت.
گنده گوزی
(گُ دِ) (حامص.) (عا.) گزافه - گویی، لاف و گزاف.
گندیدن
(گَ دَ) (مص ل.)خراب شدن غذایی بر اثر فعالیت باکتریها به صورت پیدا شدن بوی بد و تغییر طعم و رنگ در آنها.
گندیده
(گَ دِ) (ص.) دارای بود یا مزه بد (بر اثر تخمیر شدن)، دارای گندیدگی.
گندیدگی
(گَ دِ) (حامص.) تعفن، عفونت.
گنه
(گُ نَ) (اِ.) مخفف گناه.
گنه گنه
(گَ نِ گَ نِ) [ لا. ] (اِ.) درختی است با برگهای درشت و گلهای ریز سفید یا سرخ رنگ، از پوست آن دارویی برای معالجه مالاریا درست میکنند.
گنوستیک
(گِ نُ) [ فر ازیو. ] (ص.) = گنوسی: پیرو فرقه گنوسی.
گنوسی
(گِ نُ) [ یو - فا. ] (اِ.) فلسفه و آیینی که پیروان آن مدعی بودند که معرفت عالی به طبیعت و صفات الهی دارند. این طریقه شامل فلسفه نوافلاطونی و معتقدات شرقی از جمله آیین یهود است. حکمت مذکور ...
گنگ
(~.) (اِ.) = کنگ: امرد قوی جثه.
گنگ
(~.) (اِ.) جزیره.
گنگ
(~.) (اِ.) بادی است که گویند به سبب سودا در بدن مردم به هم میرسد و بن موها میخارد و تا موی را نکنند خارش برطرف نمیشود.