لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آفروشه
(ش ِ) [ په. ] (اِ.) حلوایی که از آرد و عسل و روغن یا از زرده تخم مرغ و شیره و شکر میسازند.
آفریدن
(فَ دَ) (مص م.) خلق کردن، هستی دادن.
آفریده
(فَ دِ) [ په. ] (ص مف.) مخلوق، خلق شده.
آفریدگار
(فَ دِ)(ص فا.)
۱- خالق، آفریننده.
۲- خدا، الله.
آفرین
(~.) [ په. ] (اِ.)۱ - تحسین.
۲- سپاس.
۳- درود، تهنیت، تبریک.
۴- دعای نیک.
آفرین
(فَ) (ص فا.) آفریننده: جهان آفرین، سخن آفرین.
آفرین خانه
(~. نِ) (اِمر.) جایی که در آن عبادت کنند، نمازخانه.
آفرین کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.)
۱- طلب آمرزش کردن، آمرزش خواستن.۲ - تعریف کردن، ستودن.
آفریننده
(فَ نَ دِ) (ص فا.) آفریدگار.
آفرینگان
(فَ) [ په. ] (اِمر.) برخی از نمازهای زردشتیان که در جشنها و مواقع مختلف به جای آورده میشود.
آفل
(فِ) [ ع. ] (اِفا.) فرو شونده، غروب کننده. ج. آفلین.
آفند
(فَ) (اِ.) خصومت، دشمنی، جنگ.
آفندیدن
(فَ دَ) (مص ل.)
۱- دشمنی کردن.
۲- جنگ کردن.
آفگانه
(نِ)(اِمر.)بچه نارسیده، جنین که پیش از موقع از شکم زن یا حیوان ماده سِقْط شود.
آفگانه کردن
(~. کَ دَ)(مص ل.)سقط جنین کردن، بچه افکندن.
آفیش
[ فر. ] (اِ.) آگهی مکتوب و غالباً مصور که ابعاد آن در حدود ۳۵*۵۰ سانتی متر باشد؛ آگهی نامه (فره).
آق
[ تر - مغ. ] (ص.) سفید: آق پر، پر سفید؛ آق تپه، تپه سفید.
آق سقل
(سَ قَّ) [ تر. ] (اِمر.) ریش سفید.
آقا
[ مغ. ] (اِ.)
۱- برادر بزرگتر، برادر مهتر.
۲- امیر، ارباب، سرور، رییس.
۳- عنوانی است که برای احترام و تفخیم به اول یا آخر اسم کسی میافزایند: آقامحمد، محمدآقا. ج. آقایان.
آقا بالا سر
(سَ) [ مغ - فا. ] (ص. اِ.)
۱- رییس، سرپرست.
۲- مجازاً آن که بی مورد در کار دیگران دخالت و امر و نهی میکند.