لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آقازاده
(دِ) [ مغ - فا. ] (اِمر.) آقا، فرزند مردی بزرگ، فرزند سید، فرزند مجتهد.
آقاسی
[ مغ - فا. ] (اِ.) بزرگ، مهتر، سرور.
آقبانو
[ مغ - فا. ] (اِمر.) نوعی پارچه نخی نازک و گلدار که زنان از آن چارقد میدوزند.
آقسنقر
(سُ قُ) [ تر. ] (اِمر.)
۱- شاهین سفید.
۲- کنایه از: روز، آفتاب.
۳- نام بعضی امرای ترک.
آقشام
[ تر - فا. ] (اِمر.)
۱- غروب، شامگاه.
۲- نوبتی که بر در پادشاهان و امرای ترک در شامگاه میزدند.
۳- شیپوری که هنگام غروب در سربازخانهها میزدند.
آقطی
[ معر. ] (اِ.) = اقطی. اقتی: گیاهی از تیره بداغها که به طور خودرو در نواحی شمال ایران میروید و گلهای آن سفید و معطر و مغز ساقه اش نرم است. و برای تهیه مقاطع گیاهی در آزمایشگاهها به ...
آقورایی
(اِ.) سوغات، تحفه سفر.
آقوش
(اِ.) درندگان، سباع.
آقچه
(چِ) [ تر - مغ. ] (اِ.)
۱- زر یا سیم مسکوک.
۲- پول طلا یا نقره.
۳- واحدی برای آب که تقریباً برابر دوازده ساعت آب است.
آل
[ ع. ] (اِ.) دودمان، طایفه.
آل
[ ع. ] (اِ.) جایی در بیابان که به هنگام تابش آفتاب همچون آب نماید، سراب.
آل
(اِ.) نام موجودی موهوم که عوام معتقدند ب ه زن تازه زا آسیب میرساند، به همین علت افرادی به مدت شش تا ده روز، تا صبح بالای سر زائو بیدار میماندند.
آل
[ په. ]
۱- (ص.) سرخ، سرخ کم رنگ.
۲- (اِ.) نام درختی که از ریشه آن رنگی سرخ میگیرند و جامه باآن به رنگ سرخ درمی آورند.
آل تمغا
(تَ) [ تر - مغ. ] (اِمر.) مهر سرخ رنگی که پادشاهان مغول بر فرمانهای خود میزدند.
آل عبا
(لِ عَ) [ ع. ] (اِمر.) خاندان پیغمبر اسلام. آل کسا و پنج تن آل عبا نیز نامیده میشود.
آلا
(ص.) سرخ، سرخ نیمرنگ.
آلاء
[ ع. ] (اِ.) جِ اِلی ؛ نیکیها.
آلات
[ ع. ] (اِ.) جِ آلت ؛ وسایل.
آلاخون والاخون
(ص مر.)
۱- (عا.) دربه در، بی خانمان.
۲- سرگردان، بی پناه.
آلاس
(اِ.) زغال، زگال.