لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آموختن
(تَ) [ په. ] (مص ل.) یاد دادن و یاد گرفتن.
آموخته
(تِ) (ص مف.)۱ - یاد گرفته، تعلیم گرفته.
۲- مؤدب، فرهیخته.
۳- عادت کرده.
۴- دست آموز.
۵- مطیع.
آموخته کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) عادت دادن.
آمودن
(دَ) (مص م.)
۱- ساختن، آراستن.
۲- جادادن گوهر در انگشتر.
۳- به نخ کشیدن گوهرها و مهرهها.
۴- زینت دادن.
۵- آماده.
آموده
(دِ) (ص مف.) آراسته، مزین، زینت یافته.
آموزانه
(نِ) (اِ.) شهریه.
آموزش
(زِ) [ په. ] (اِمص.)۱ - یاد دادن.
۲- تعلیم، تربیت.
آموزشی
(زِ) (ص نسب.)۱ - تعلیمی.
۲- دوستدار آموختن.
آموزشیار
(زِ) (اِ.) کسی که در دانشگاه یا مدرسه عالی تدریس میکند و مقامش پایین تر از استادیار است.
آموزنده
(زَ دِ) (ص فا.)
۱- معلم.
۲- کسی که از دیگری میآموزد.
آموزه
(زِ) (اِ.) درس، یک واحد آموزشی.
آموزگار
(زْ یا زِ) [ په. ] (ص.)
۱- معلم.
۲- معلم مدرسه ابتدایی.
۳- اندرزگوی.
۴- پرورنده، مربی.
آموزگان
(زِ یا زْ) (اِمر.)مجموعهای از واحدهای درسی که تشکیل یک رشته تحصیلی را میدهند و میتوان در آن رشته درجه دانشگاهی گرفت.
آموق
(اِ.) نک آماق.
آمولن
(لُ) [ معر. ] (اِ.) نشاسته، نشا.
آمون
(ص.) پر، مملو، لبالب.
آمونیاک
[ فر. ] (اِ.) گازی است بی رنگ، با بوی تند و اشک آور که در آب حل میشود.
آموکسی سیلین
(مُ) [ انگ. ] (اِ.) داروی ضد باکتری از دسته پنی سیلینها.
آمپر
(پِ) [ فر. ] (اِ.) واحدی برای اندازه - گیری شدت جریان برق. ؛ ~ کسی بالا رفتن کنایه از: خشمگین شدن وی.
آمپرسنج
(~. سَ) [ فر - فا. ] اسبابی برای اندازه گیری شدت جریان الکتریکی مستقیم و متناوب که معمولاً برحسب آمپر یا میلی آمپر یا میکروآمپر درجه بندی میشود.