لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
استناد
(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- پشت دادن به چیزی.
۲- نسبت دادن.
۳- سند و مدرک نشان دادن.
استناره
(اِ تِ رِ) [ ع. استناره ] (مص ل.)
۱- روشن شدن.
۲- مدد خواستن به شعاع، روشنی جستن.
استنباء
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) خبر جستن، در جستجوی خبر برآمدن، خبر پرسیدن.
استنباط
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) بیرون آوردن چیزی.
۲- (اِمص.) ادراک و دریافت معنی و مفهوم چیزی بر اثر دقت و تیزهوشی.
استنبه
(اِ تَ بِ)
۱- (ص.) زشت، کریه.
۲- (اِ.) کابوس.
۳- دیو.
استنتاج
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) نتیجه گرفتن، نتیجه خواستن.
استنجاء
(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- رهایی یافتن.
۲- شستن جای پلید و نجس را که بول و غایط در آن بودهاست و سنگ و کلوخ بدان جا مالیدن.
استنجاح
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) برآورده شدن حاجتی را طلب کردن.
استنجاد
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) شجاع شدن.
۲- (مص م.) یاری خواستن.
استنزال
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) فرو آوردن، فرو فرستادن.
۲- درخواست فرود آمدن.
۳- (مص ل.) از مرتبه خود فرو افتادن.
استنساخ
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)رونوشت برداشتن از نوشته یا کتابی، نسخه برداری.
استنسیل
(اِ تَ یا تِ) [ انگ. ] (اِ.) نوعی کاغذ که با قلم خاصی بر آن مینگارند و با دستگاه تکثیر از آن نسخه برداری میکنند، کاغذ مومی. (فره).
استنشاق
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- آب یا مایع دیگری را به بینی کشیدن.
۲- چیزی را بو کردن.
استنطاق
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) به سخن آوردن.
۲- (اِمص.) بازپرسی.
استنکاح
(اِ ت ِ) [ ع. ] (مص م.) عقد زناشویی بستن، طلب نکاح کردن.
استنکار
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- انکار کردن.
۲- نشناختن.
استنکاف
(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- از انجام کاری ننگ داشتن.
۲- سر باز زدن، رد کردن.
استه
(اُ تِ) (اِ.) کفل، سرین.
استه
(اِ تُ) (ص.) نک استوه.
استه
(اَ تِ) (اِ.)
۱- دانه و هسته میوهها.
۲- استخوان.