لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
استهانت
(اِ تِ نَ) [ ع. ] (مص م.) خوار شمردن، حقیر داشتن.
استهزاء
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) بر کسی خندیدن، مسخره نمودن.
استهلال
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) ماه نو دیدن.
۲- (مص ل.) پدیدار شدن ماه نو.
استهلاک
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) نیست کردن، هلاک کردن.
۲- نیست شدن.
استهوا
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) هوس کردن.
۲- (مص م.) کسی را به هوس انداختن.
استواء
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) برابر شدن، مانند یکدیگر شدن.
۲- (اِمص.) قرار گرفتن، استقرار.
۳- (اِ.) در جغرافیا دایرهای فرضی که مانند کمربندی زمین را به دو نیمکره شمالی و جنوبی تقسیم میکند.
استوار
(اُ تُ) [ په. ] (ص مر.)۱ - محکم، پایدار، سخت.
۲- مورد اعتماد، امین.
۳- درجهای در ارتش، میان گروهبان و افسریار.
استوار داشتن
(~. تَ) (مص ل.)
۱- اعتماد داشتن، اعتماد کردن.
۲- باور کردن، درست پنداشتن.
استواران
(اُ تُ) (اِ.) جِ اُستُوار؛ معتمدان، اَمینان.
استوارداشت
(اُ تُ) (اِمص.) یقین، ایمان.
استوارنامه
(~. مِ) (اِمر.) حکمی است که از طرف رؤسای کشورها به سفرا و مأمورین سیاسی داده میشود تا اعتبار آنها را نزد رؤسای دول بیگانه استوار سازد. قبلاً به این سند اعتبارنامه گفته میشد.
استواری
(~.)۱ - (حامص.)محکمی، سختی.
۲- ثبات، پایداری.
۳- امن یت، اطمینان.
استوان
(اُ تُ) [ په. ] (ص مر.)
۱- استوار، پایدار.
۲- قابل اعتماد، امین.
۳- مضبوط.
استوانه
(اُ تُ نِ) [ په. ] (اِ.)
۱- ستون.
۲- جسمی که در دو سر آن دو دایره موازی یکدیگر باشند.
استودیو
(اِ تُ) [ ایتا. ] (اِ.)
۱- کارگاه، اطاق کار.
۲- محل از پیش آماده شده برای ضبط و ثبت صدا و تصویر، کارگاه فیلمبرداری و ضبط صدا.
۳- کارگاه عکاسی.
استون
(اُ) [ په. ] (اِ.) ستون، پایه.
استوه
(اُ)(ص.)
۱- مانده، درمانده.
۲- افسرده، ملول.
استپ
(اِ ت ِ) [ فر. ] (اِ.) جلگه وسیع و بی - درخت، علفزار.
استپ
(اِ سْ تُ) [ فر. ] فرمان ایست، بایست.
استکان
(اِ تِ) [ روس. ] (اِ.) ظرف کوچک استوانهای شکل از جنس شیشه یا بلور که معمولاً جهت نوشیدن چای به کار میرود.