لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آخرین
(خَ) [ ع. ] (ص. اِ.) جِ آخر؛ دیگران.
آخرین
(خَ) [ ع. ] (ص. اِ.) جِ آخر؛ بازپسینان، پسینیان.
آخسمه
(سُ یا سَ مِ) (اِ.) بوزه ؛ شرابی که از برنج، ارزن، ذرت یا جو بگیرند.
آخشمه
(شُ یا شَ مِ) (اِ.) آخسمه.
آخشیج
(اِ.)
۱- عنصر.
۲- هیولی.
۳- ضد، مخالف.
آخشیجان
(اِ.) جِ آخشیج ؛ عناصر چهارگانه.
آخشیگ
(اِ.) نک آخشیج.
آخور
(خُ) [ په. ] (اِ.)=آخر:۱ - طویله، اصطبل.
۲- حوضچه.
آخورخشک
(~. خُ) (ص مر.) کم روزی، بی بضاعت.
آخورسنگین
(~. سَ) (اِمر.)
۱- آخوری که در آن کاه و علف نباشد.
۲- سنگاب، آبشخور ساخته شده از سنگ برای چهارپایان اهلی.
آخورچرب
(~. چَ) (ص مر.) کسی که در رفاه و نعمت باشد، بسیاری مال.
آخوند
(ص. اِ.)
۱- ملا، معلم مکتب خانه.
۲- پیشوای مذهبی.
آخوندبازی
(حامص.) (عا.) توسل به حیلههای شرعی.
آخوندک
(دَ) (اِ.)
۱- حشرهای سبز رنگ مانند ملخ با پاهای دراز، سر بزرگ و دو جفت بال که خود را به شکل شاخههای کوچک درختان درمی آورد و حشرات مضر برای کشاورزی را میخورد.
۲- مجازاً آخوند حقیر یا کم سواد را ...
آداب
[ ع. ] جِ ادب ؛ رسوم، عادات.
آداش
[ تر. ] (اِ.) همنام، هم اسم.
آدامس
[ از انگ. ] (اِ.) نوعی صمغ برگرفته از نام اولین سازنده آن در ایران (انگلیسی زبانی به نام آدامز) که آن را معطر و خوش طعم میکنند و میجوند، سقز جویدنی، قندران.
آداک
(اِ.) خشکی میان دریا، جزیره.
آدخ
(دَ)
۱- (ص.) خوب، نیکو.
۲- (اِ.) تل، پشته.
آدر
(دَ) [ ع. ] (ص.) باد خایه، دبه خایه، غر.