لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
کله
(کُ لَ هْ) (اِ.) مخفف کلاه.
کله بستن
(کَ لِّ. بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) خیمه زدن.
کله خر
(~. خَ) (ص مر.) (عا.) احمق، ابله.
کله خشک
(~. خُ) (ص مر.) (عا.)
۱- دیوانه مزاج.
۲- کله شق، یک دنده.
کله دار
(کُ لَ) (ص.) خدمتکار.
کله زدن
(کَ لَّ. زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) خیمه زدن.
کله شق
(کَ لِ شَ) (ص مر.) (عا.) یک دنده، لجوج.
کله معلق
(~. مُ عَ لَ)(ص مر.) (عا.) سرنگون، واژگون.
کله پا شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.) (عا.) سقوط کردن، در اثر سستی با سر افتادن.
کله پاچه
(~. چِ) (اِمر.) نوعی غذا که از کله و پاچه چهارپایان حلال گوشت به ویژه گوسفند تهیه میشود.
کله پز
(~. پَ) (ص فا.) کسی که کله و پاچه و شکنبه گوسفند را میپزد و میفروشد.
کله پوک
(~.) (ص مر.) (عا.) تهی مغز، بی عقل.
کله گنده
(~. گُ دِ) (ص مر.)۱ - آن که سرش بزرگ و گنده باشد.
۲- (عا.) صاحب نفوذ.
کلو
(کُ) (اِ.)
۱- رییس محله، کلانتر.
۲- رییس هر صنف از کسبه.
کلوا
(کُ) (اِ.) رخنه گرفتن و وصل کردن چیزی به چیزی دیگر.
کلوب
(کُ) [ فر. ] (اِ.) باشگاه، انجمن، کانون.
کلوبنده
(کُ بَ دَ یا دِ) (اِمر.) = کلونده: بزرگ بندگان، مهتر غلامان.
کلوته
(کُ تَ یا تِ) (اِ.) = گلوته:
۱- کلاهی گوشه دار که لای بین آستر و رویه آن را بر پنبه کنند و آن را کودکان و نیز صوفیان پوشند و گوشهای آن را در زیر چانه بندند.
۲- روپاکی مانند دام ...
کلوتک
(کُ یا کَ تَ) (اِ.) چوبی باشد که گازران و دقاقان جامه را بدان دقاقی کنند؛ کدنگ.
کلوج
(کُ) (اِ.)
۱- قرص نان روغنی بزرگ.
۲- نان ریزه شده.