لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
کمرکش
(~. کِ)
۱- (اِمر.) دامنه کوه و تپه.
۲- (ص مر.) شجاع، دلیر، دلاور.
کمست
(کَ مَ) (اِ.) نوعی جواهر ارزان و کم قیمت.
کمند
(کَ مَ) (اِ.) ریسمان و طنابی که برای اسیر کردن انسان یا حیوان به کار برند.
کمه
(کَ مَ) [ ع. ] (مص ل.) کور شدن، نابینا شدن.
کمون
(کُ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) پنهان داشتن.
۲- (اِمص.) پوشیدگی، نهفتگی.
کمون
(کُ مُ) [ فر. ] (ص.) عمومی، مشترک، جامعهای که همه افراد آن در همه داراییها شریکند.
کمون
(کَ مُّ) [ ع. ] (اِ.) زیره.
کمونیسم
(کُ مُ) [ فر. ] (اِ.) مکتبی است که از نظر فلسفی و اقتصادی بر مالکیت عمومی وسایل تولید تکیه میکند و معتقد به حذف فعالیت بخش خصوصی است، مکتب اشتراکی.
کمپ
(کَ) [ انگ. ] (اِ.) اقامتگاهی ارزان قیمت که با استفاده از چادر یا کاروانک در آن اقامت میکنند، اردوگاه، اردو. (فره).
کمپانی
(کُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- شرکتی که برای تجارت یا صن عت تشکیل شود.
۲- اشخاصی که با وجود شراکت در سرمایه نام آنان در عنوان بنگاه درج نمیشود. (فره).
کمپرس
(کُ پْ رِ) [ فر. ] (اِ.) تکه پارچه خیسی که روی قسمت زخم شده یا ملتهب بیمار میگذارند.
کمپرسور
(کُ رِ سُّ) [ فر. ] (اِ.)
۱- دستگاهی است در موتور اتومبیل که گاز بنزین را پس از فشردن برای احتراق آماده میکند.
۲- دستگاهی که گازها یا بخارها از جمله هوا را متراکم سازد.
کمپرسی
(کُ پِ رِ) [ فر - فا. ] (اِ.) نوعی اتومبیل بارکش که قسمت حمل بار آن به وسیله نوعی پیستون بلند میشود و بار را تخلیه میکند.
کمپلت
(کُ پِ لِ) [ فر. ] (ق.) کامل، کاملاً.
کمپوت
(کُ) [ فر. ] (اِ.) میوهای که در شربت قند یا شکر پخته باشند.
کمپوزیسیون
(کُ پُ) [ فر. ] (اِ.) ترکیب، ترکیب بندی.
کمپیر
(کَ) (ص.) پیر، سالخورده.
کمک
(کُ مَ) [ تر. ]
۱- (اِ.) مدد، یاری، کومک نیز به همین معنی است.
۲- (ص.) آن که همکاری میکند.
۳- دستیار، همراه.
کمی
(کَ یّ) [ ع. ] (ص.) مرد با سلاح، دلاور مسلح ؛ ج. کماه (کمات).
کمیاب
(کَ) (ص مر.) نادر، ناپیدا.