لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
کنب
(کَ نَ) (اِ.) کنف، گیاهی که از آن ریسمان بافند.
کنبوره
(کَ رِ) (اِ.) مکر، دستان، فریب.
کنبیزه
(کُ زِ) (اِ.) نک کُمبزه.
کنت
(کُ) [ فر. ] (اِ.) لقبی اشرافی در اروپا.
کنتاکت
(کُ) [ فر. ] (اِ.) تماس، برخورد.
کنترات
(کُ تُ) [ فر. ] (اِ.) قرارداد، قرارداد برای کارهای ساختمانی و غیره، پیمان.
کنتراتچی
(کُ تْ) [ فر - تر. ] (ص مر. اِمر.) آن که فروش جنس یا اجناسی را به ادارات دولتی و شرکتها مقاطعه کند، مقاطعه کار، پیمانکار.
کنتراست
(کُ تْ) [ فر. ] (اِ.)
۱- تضاد احساسات و افکار و رنگها.
۲- میزان اختلاف میان روشن ترین و تیره ترین بخش یک تصویر.
کنترباس
(کُ تِ) [ فر. ] (اِ.) بزرگترین و بم ترین آلات موسیقی و آن از سازهای اصلی و شبیه ویولن و ویولن سل است ولی انتهایش به زمین متکی است و ایستاده نواخته میشود.
کنترل
(کُ تُ رُ) [ فر. ] (اِ.) جستجو، تفتیش.
کنتس
(کُ تِ) [ فر. ] (اِ.) لقب همسر یا دختر کنت.
کنتور
(کُ تُ) [ فر. ] (اِ.) = کنتر: دستگاهی برای تعیین کردن مصرف برق و آب و امثال آنها.
کنج
(کُ نْ) (اِ.)
۱- گوشه، زاویه.
۲- چین و شکن و چروک.
کنج
(کِ) (ص.) بزرگ جثه و قوی هیکل (فیل).
کنجاره
(کُ رَ یا رِ) (اِ.) نخاله و ثفل تخم کنجد و هر تخمی که روغن آن را گرفته باشند. کنجار و کنجال و کنجاله نیز گویند.
کنجد
(کُ جِ) (اِ.) از گیاهان دو لپهای روغنی است که از دانه آن روغن گرفته میشود و در صنایع مختلف از جمله صابون سازی مصرف میشود.
کنجل
(کُ جُ) (اِ.)
۱- هر چیز پیچیده و درهم کشیده.
۲- دست و پایی که انگشتان آن درهم کشیده شده و کج و کوله باشد.
کنجه
(کِ جَ یا جِ) (اِ.) (عا.) تکه گوشت کوچکی که بر سیخ کشند یا قیمه کنند.
کنجه
(کُ جَ یا جِ) (ص.) = کنج:
۱- خری که زیر دهانش ورم کرده باشد.
۲- خر دم بریده.
کنجک
(کَ جَ) (اِ.) هر چیز غریب و تازه و نو.