لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
کینه
(نِ) (اِ.) دشمنی، عداوت.
کینه توز
(نِ) (ص مر.) انتقام جو.
کیهان
(کَ یا کِ) (اِ.) جهان، روزگار، دنیا.
کیوان
(کَ) (اِ.) سیاره زحل.
کیوسک
(سْ) [ فر. ] (اِ.) اتاقکی که هر سوی آن باز است، دکه، دکان کوچک.
کیوی
(اِ.) درختچهای بالارونده از تیرهای نزدیک به تیره گل سرخیان با گلهایی نرم و شش گلبرگ و میوهای تخم مرغی شکل که پوست آن نازک، کرکدار و قهوهای رنگ است. میوه آن سرشار از ویتامین C میباشد.
کیپ
(ص.) (عا.)
۱- پر، انباشته، به هم پیوسته.
۲- بسته.
۳- گرفته.
کیپا
(اِ.) = گیپا: شکنبه گوسفند که در آن گوشت قیمه و برنج و لپه و جز آن آکنده پزند و خورند.
کیچ
(ص.)
۱- پراکنده، پریشان.
۲- کم، اندک.
کیچ کیچ
(ص.) پراکنده، پریشان.
کیک
(کِ) (اِ.) نک کک.
کیک
(کَ یا کِ) (اِ.) مردمک چشم، مردم چشم.
کیک
(کِ) [ انگ. ] (اِ.) نوعی شیرینی که به وسیله آرد و تخم مرغ و شیر و غیره تهیه میشود و با خامه یا شکلات و انواع میوهها تزیین میشود.
کیی
(کَ یا کِ) (حامص.) پادشاهی، شاهی.
کیی
(کِ) (حامص.) که بودن، هویت.
گ
(حر.) بیست و ششمین حرف از الفبای فارسی برابر با عدد ۲۰ در حساب ابجد.
گاباره
(رِ) (اِمر.)
۱- گله گاو.
۲- غار، شکاف. گاپاره نیز به این معنی است.
گات
[ په. ] (اِ.) = گاته. گاتها: سرودههای زردشت، قدیمی ترین بخش اوستا.
گاجمه
(جُ مِ) (اِ.) قسمی گاوآهن که در برنجکاری به کار برند.
گار
[ په. ] پسوندی است که به ریشه فعل میپیوندد و افاده فاعل میکند. آموزگار (صیغه شغل)، پذیرفتگار (صفت فاعلی)، سازگار (صیغه مبالغه).