لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
گرد برآوردن
(گَ. بَ وَ دَ) (مص م.) نیست و نابود کردن.
گرد برانگیختن
(~. بَ. اَ تَ) (مص م.) نک گرد برآوردن.
گرد برخاستن
(~. بَ تَ) (مص ل.)
۱- گرد بلند شدن، غبار برآمدن.
۲- به نهایت ویران شدن.
گرد سر کسی گردیدن
(~ِ سَ رِ کَ. گَ دَ) (مص م.) قربان و صدقه آن شدن.
گرد و خاک کردن
(گَ دُ. کَ دَ) (مص ل.) (عا.) جار و جنجال به راه انداختن، قشقرق راه انداختن.
گرد و قلنبه
(گِ دُ. قُ لُ بِ) (ص مر.) کوتاه و چاق.
گرد پیری
(~ِ) (ص مر.) (عا.) کنایه از: سفید شدن مو.
گرد چیزی برآمدن
(گِ دِ. بَ. مَ) (مص ل.) از عهده آن چیز برآمدن.
گرد کار برآمدن
(گِ دِ. بَ مَ دَ) (مص ل.) مقدمات انجام کاری را فراهم کردن.
گرد کردن
(گِ. کَ دَ) (مص م.)
۱- جمع کردن، فراهم آوردن.
۲- سر راست کردن، روُند کردن.
گرد گرفتن
(گَ. گِ رِ تَ)
۱- (مص م.)خاکروبی کردن.
۲- (مص ل.) خاک آلود شدن.
گردآوری
(~. وَ) (حامص.) جمع آوری، گرد آوردن.
گرداب
(گِ) (اِمر.) جایی عمیق در رودخانه یا دریا که آب در آن میچرخد و به قعر فرو میرود.
گرداس
(گُ) (ص.) ستمگر، ظالم.
گردافشانی
(گَ. اَ) (حامص.)۱ - غبار افشاندن.
۲- در گیاه شناسی عبارت از دورهای است که دانه گرده از بساک خارج شده و برای رشد و نمو خود روی کلاله مناسبی قرار گیرد. گردافشانی به دو طریق مستقیم و غیرمستقیم صورت ...
گرداله
(گِ لِ) (اِمر.)
۱- خاکه ذغال که آن را به صورت گلوله درمی آورند و به عنوان سوخت استفاده میکردند.
۲- قطعه سنگ تقریباً صاف و معمولاً بزرگتر از قلوه سنگ.
گردالی
(گِ) (ص مر.) (عا.) گرد، مدور.
گردان
(گُ) (اِ.)
۱- پهلوانان.
۲- یک سوم هَنگ، سه گروهان.
گردان
(گَ)(ص فا.)۱ - چرخنده، دوار، متحرک.
۲- متغیر، متحول.
گرداندن
(گَ دَ) (مص م.)
۱- تغییر دادن، دگرگون کردن، چرخاندن.
۲- به گردش درآوردن و تعارف کردن.
۳- تغییر جهت دادن، برگرداندن.
۴- اداره کردن.