لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
گورزا
(ص مف) = گورزاده:
۱- در گذشته چون زن آبستنی که زادنش نزدیک بود میمرد، او را در گور مینهادند و شخصی را روی گور میگماشتند و نی یا لولهای از درون گور به بیرون میگذاشتند تا چون کودک زاده شود ...
گورستان
(رِ) (اِمر.) قبرستان.
گورماست
(اِمر.) = گوره ماست:
۱- ماستی که از شیر گورخر باشد.
۲- ماست چکیدهای است که شیر خام در آن داخل کنند و بر هم زنند و خورند و گاه آب غوره یا سماق در آن زنند.
گورن
(رَ) (اِ.) [ تر - جغتابی ]
۱- حلقهای که لشکری در گرد چیزی تشکیل دهد.
۲- نوعی اردوگاه که به وسیله گردونههایی - که به شکل دایره تنظیم کنند - سنگربندی شود.
گورک
(رَ) (اِ.) سنگی که گازران جامه بر آن زنند و شویند.
گورک
(~.) (اِ.) غوره، حصرم.
گورکن
(~.) (اِمر.) پستاندار شبگرد نقب زن از تیره راسوسانان.
گورکن
(کَ) (ص فا.) قبرکن.
گورگا
(گَ وُ) (اِ.) [ مغ. ] = گورگه: طبل، کوس.
گوری
(حامص.) عشرت، نشاط.
گوریده
(دَ یا دِ) (اِمف) آشفته، درهم و برهم.
گوریش
(گَ یا گُ) (ص مر.) = گاوریش: احمق، ابله.
گوریل
[ فر. ] (اِ.) نوعی از میمون شبیه به انسان که بلندی اش تا دو متر هم میرسد، دُم ندارد و بدنش از موهای بلند و زیادی پوشیده شدهاست.
گوز
(گُ) (اِ.) چشم، عین.
گوز
(گَ) (اِ.) گردو، جوز.
گوز
(اِ.) باد صداداری که از مخرج انسان خارج میشود، تیز، ضرطه. ؛ ~ چه ربطی به شقیقه دارد کنایه از: دو چیز نامتجانس و نامربوط، جواب حرف نامربوط. ؛گنده ~ی کردن ادعا کردن، تفاخر بی ...
گوز معلق
(مُ عَ لَ) (اِ.) (عا.) با سر به زمین خوردن، شدیداً به زمین خوردن.
گوزن
(گَ وَ) (اِ.) هر یک از جانوران متعلق به گونههای مختلف تیره گوزنها در اندازه و رنگهای گوناگون ؛ گاو کوهی.
گوزو
(ص مر.) (عا.) آن که زیاد میگوزد. کنایه از آدم بی اهمیت.
گوزگند
(گَ)
۱- (اِمر.) ضرطه بد بو.
۲- کنایه از: سخنان لاف و گزاف و هرزه.