لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آسان
[ په. ] (ص. ق.) امری که سخت و دشوار نباشد، سهل. مق دشوار، سخت.
آسان کاری
(حامص.) سهل گرفتن، مساهله.
آسان گذار
(گُ) (ص فا.) سهل انگار، بی خیال.
آسانسور
(سُ) [ فر. ] (اِ.) اتاقک متحرکی که به وسیله آن از طبقهای به طبقات بالا روند و یا از طبقه بالا به پایین فرود آیند؛ بالابر، آسان بر (فره).
آسانی
[ په. ] (حامص.)
۱- سهولت، راحتی.
۲- آسایش.
۳- خواب.
۴- تنبلی.
۵- فراوانی نعمت، رفاه.
آسایش
(یِ) [ په. ] (اِمص.) آسودگی، راحتی.
آسایشگاه
(~.) (اِمر.)محل آسایش و استراحت.
آساینده
(یَ دِ) (ص فا.) استراحت کننده.
آساییدن
(دَ) (مص ل.) آسودن.
آسبان
(ص مر.) آسیابان.
آستان
(اِ.)
۱- درگاه، پیشگاه.
۲- کفش کن.
آستان
(ص.) ستان، به پشت خوابیده.
آستان بوسی
(حامص.) به خدمت بزرگی رسیدن.
آستانه
(نِ) [ په. ] (اِ.)
۱- آستان.
۲- چوب زیرین چارچوب (در).
۳- مقدمه، وسیله.
۴- بارگاه شاهان.
آستر
(تَ) [ په. ] (اِ.)
۱- پارچهای که زیر لباس میدوزند.
۲- رنگ اولی که بر روی سطحی که باید رنگ شود میزنند.
آستر
(~.) (ق.) آن سوی تر، زاستر.
آستر بدرقه
(~. بَ رَ قِ) (اِمر.) پارچه یا کاغذی که از یک سو به جلد و از سوی دیگر به نخستین صفحه کتاب و مانند آن میچسبد.
آستیم
(اِ.) = استیم. اشتیم. ستیم:
۱- چرک زخم، جراحت.
۲- زخم و جراحتی که در اثر سرما چرک و ورم کند.
آستیم
(اِ.) دهانه ظروف.
آستین
(اِ.)
۱- قسمتی از جامه که از شانه تا مچ دست را میپوشاند.
۲- مقدار چیزی که در آستین جا شود.
۳- طریقه، راه. ؛ ~بالا زدن کنایه از: همت کردن، اقدام کردن.