لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آزدن
(دَ) (مص م.) آژدن، آجیدن.
آزرد
(زَ) (اِ.) رنگ، لون، گونه.
آزردن
(زُ دَ)
۱- (مص ل.) رنجیدن.
۲- (مص م.) رنجانیدن.
آزرده
(زُ دِ) (ص مف.) رنجیده، دلتنگ.
آزرده جان
(~.) (ص مر.) آزرده خاطر.
آزرده دل
(~. دِ) (ص مر.) رنجیده، ملول، آزرده خاطر.
آزردگی
(زَ یا زُ دِ)(حامص.)رنجش، رنجیدگی.
آزرم
(زَ) [ په. ] (اِ.)۱ - داد، انصاف.۲ - شرم، حیا.
۳- رفق، مدارا.
۴- شفقت، رحم.
۵- حرمت، عزت.
۶- مهر و محبت.
۷- طرف - داری ، جانب داری، رودربایستی.۸ - فضیلت، تقوی.
۹- یاد، ذکر.
۱۰ - اندیشه، دل مشغولی. ...
آزرمجو
(ی) (~.) (ص فا.)
۱- با شرم، کم رو.
۲- منصف، عادل.
آزرمگین
(~.) (ص مر.) باحیا، باشرم.
آزری
(زَ) (ص نسب.) منسوب به آزر جد مادری حضرت ابراهیم (ع) یا عمّ او که آزر بتگر هم گفته شده.
آزغ
(زُ) [ په. ] (اِ.) آنچه از شاخههای درخت خرما و تاک انگور و درختان دیگر ببرند.
آزفنداک
(فَ) (اِ.) نک آژفنداک.
آزما
(ی) (ص فا.) در ترکیبات به معنی آزماینده آید: جنگ آزما، بخت آزما، رزم آزما.
آزمایش
(یِ) (اِ.)
۱- امتحان، تجربه، سنجش.
۲- ورزش، ریاضت، مشق.
آزمایشگاه
(~.) (اِمر.)
۱- محلی مجهز به وسایل لازم برای انجام تجارب علمی به وسیله متخصصان یا دانشجویان. لابراتوار.
۲- محلی برای آزمایش، محل تجربه کردن.
آزماینده
(یَ دِ) (ص فا.) آزمایش کننده، آزمایشگر، مجرب.
آزمایه
(یِ) (اِ مص.) امتحان، آزمایش.
آزمند
(مَ) (ص مر.) حریص، طمع کار.
آزمندی
(~.)(حامص.) حرص، ولع، طمع.