لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
ابهل
(اِ هِ یا اُ هُ یا اَ هَ) [ ع. ] (اِ.) یکی از گونههای سرو کوهی جزو تیره ناژویان که در جنگلهای شمال ایران موجود است. ارتفاعش یک تا دو متر است و دارای شاخههای متعدد نامنظم است. برگهایش ...
ابهی
(اَها) [ ع. ] (ص تف.) روشن تر، درخشان تر.
ابو
(اَ) [ ع. ] (از اسماء سته) (اِ.) اب، پدر. ضح - در عربی در حالت رفعی این کلمه را به صورت «ابو» و در حالت نصبی «ابا» و در حالت جری «ابی» گویند و غالباً در آغاز کنیه ...
ابواب
(ا َ) [ ع. ] (اِ.) جِ باب.
۱- درها.
۲- فصلها، مبحثها.
ابواب جمعی
(~ِ جَ) [ ع. ] (ص نسب.)
۱- منسوب به ابواب جمع ؛ دریافتها و وصولی -های مادر حساب، دخلها و دریافتهای صاحب جمع.
۲- گروهی که در یک مجموعه کار م ی کنند.
ابواسحاقی
(اَ اِ) (ص نسب.)
۱- منسوب به ابواسحاق.
۲- نوعی فیروزه به غایت رنگین و صافی و شفاف.
ابوالاجساد
(اَ بُ لْ اَ) [ ع. ] (اِمر.) در اصطلاح کیمیاگران به گوگرد گویند.
ابوالارواح
(~. اَ) [ ع. ] (اِمر.) در اصطلاح کیماگران به سیماب و جیوه گویند.
ابوالعجب
(~. عَ جَ) [ ع. ] (ص مر.)
۱- هر چیز که شگفتی آورد.
۲- شعبده باز.
ابوالهول
(~. هُ) [ ع. ] (ص مر.)
۱- ترس آور، هراس انگیز.
۲- یکی از عجایب هفتگانه جهان در مصر.
ابوالکلام
(~. کَ) [ ع. ]
۱- (ص مر.) پرسخن.
۲- (اِمر.) کُنیه زاغ است به مناسبت زیاد آواز خواندنش.
ابوت
(اُ بُ وَّ) [ ع. ] (مص ل.) پدری، پدر شدن، پدر بودن.
ابوحارث
(اَ رِ) [ ع. ] (اِمر.) شیر.
ابوعطا
(~. عَ) [ ع. ] (اِمر.) گوشهای است در دستگاه همایون و شور.
ابوی
(اَ بَ) [ ع. ] (ص نسب.)
۱- پدری.
۲- (عا.) پدر.
ابویحیی
(اَ یَ) [ ع. ] (اِمر.) عزرائیل.
ابوین
(اَ بَ وَ) [ ع. ] (اِ.)، پدر و مادر.
ابژکتیو
(اُ ژِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- عدسی دوربین که تصویر شی ء را گرفته، کوچک و بزرگ نماید و به داخل اتاق دوربین، روی صف ح ه حساس منعکس کند.
۲- واقعی، ملموس، قابل مشاهده.
ابکاء
(اِ) [ ع. ] (مص م.) گریانیدن، به گریه واداشتن.
ابکار
(اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ بکر؛ دوشیزگان، دختران دوشیزه.