لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
اتاماژر
(اِ ژُ) [ فر. ] (اِمر.) = ایتماژور: ارکان حرب، ستاد. اتاماژور در عهد قاجاریه مستعمل بوده.
اتاوه
(اِ وَ یا وِ) [ ع. اتاوه ] (اِ.)
۱- خراج، مال دیوان.
۲- رشوه.
اتباع
( اِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- پیروی کردن، در پی رفتن.
۲- بازپس داشتن، در پی فرستادن
۳- واپس کردن.
۴- حواله کردن چیزی به کسی.
اتباع
(اَ تِّ) [ ع. ] (مص م.) پیروی کردن، درپی رفتن و رسیدن به کسی.
اتباع
(اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ تابع و تبع ؛ تابعین، پیروان.
اتجار
(اِ تِّ) [ ع. ] (مص ل.) بازرگانی کردن، خرید و فروش کردن، معامله، سودا، بیع و شری، تجارت.
اتحاد
(اِ تِّ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) یکی شدن، یگانگی کردن.
۲- (اِمص.) سازگاری، توافق.
۳- اجتماع، وحدت.
اتحادیه
(اِ تِّ یُِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- انجمن، هر انجمنی که اهدافی مشترک داشته باشد.
۲- تشکیلات صنفی برای حمایت از حقوق شغل و حرفه مشخص.
اتحاف
( اِ) [ ع. ] (مص م.) تحفه دادن، ارمغان فرستادن.
اتخاذ
(اِ تِّ) [ ع. ] (مص م.) گرفتن، برگرفتن، فراگرفتن.
اتر
(اِ تِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- جسمی سیال و رقیق که قسمت فوقانی کره زمین را فراگرفته.
۲- نمک فرار که از ترکیب یکی از اسیدهای معدنی یا آلی با الکل به دست میآید.
۳- مادهای که از گرفتن یک مولکول آب ...
اتر زدن
(اَ تَ. زَ دَ) (مص ل.) فال بد زدن، آیه یأس خواندن.
اتراب
( اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ ترب.
۱- همسالان، همزادان.
۲- دوشیزگان.
اترار
( اَ) (اِ.) زرشک، اثرار.
اتراق
( اُ) [ تر. ] (اِ.) = اطراق: توقف کردن در حین سفر، اقامت کوتاه مدت در جایی خاصه هنگام شب.
اتراک
( اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ ترک ؛ ترکان.
اترج
(اُ رُ) [ ع. ] (اِ.) ترنج، بالنگ.
اترخان رشتی
(اُ تُ رْ نِ رَ شْ) (اِمر.) کنایه از: آدم پرافاده.
اترشی
(اُ رُ) (اِ.) ترشی.
اتساع
(اِ تِّ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) فراخ شدن، گشاد شدن.
۲- (اِمص.) فراخی، وسعت، گنجایش.
۳- کثرت مال و ثروت.