لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
اخوان المسلمین
(اِ خْ نُ لْ مُ سْ لِ) [ ع. ] (اِمر.) نام جمعیتی که توسط حسن البنا در سال ۱۹۲۸ در مصر بوجود آمد و هدف آن احیای شعائر دین و ایجاد وحدت اسلامی بود. این جنبش در سال ...
اخوانیات
(اِ یّ) [ ع. ] (ص نسب.) جِ اخوانیه ؛ نامههای دوستانه.
اخوت
(اُ خُ وَّ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) برادر شدن، دوست شدن.
۲- (اِمص.) برادری.
اخوی
(اَ خَ) [ ازع. ] (اِ.) برادر.
اخوین
(اَ خَ وَ) [ ع. ] (اِ.) تثنیه اَخ، دو برادر.
اخچه
(اَ چِ) [ تر. ] (اِ.) = اقچه. آقچه:
۱- ریزه زر.
۲- سکه زر و مهر درم از زر و نقره.
۳- مطلق زر و سیم.
۴- روپیه.
اخگر
(اَ گَ) (اِ.) پاره آتش، شراره، جرقه.
اخیار
(اَ) [ ع. ] (ص.) جِ خیر؛ نیکان، برگزیدگان.
اخیر
( اَ) [ ع. ] (ص.) پسین، بازپسین، آخری.
اخیراً
(اَ رَ نْ) [ ع. ] (ق.) در آخر، به تازگی، جدیداً.
اخیه
(اَ یَّ) [ ع. ] (اِ.) آخیه، میخ آخور، ریسمان یا قلابهایی که در طویله کنار آخور نصب میکنند و چهارپایان را به آنها میبندند. ج. اواخی یا اخایا.
ادا
( اَ) [ ع. اداء ]
۱- (مص م.) به جا آوردن، پرداختن دینی که بر شخص فرض و لازم است.
۲- (اِ.) ناز، کرشمه.
۳- رمز، اشاره.
۴- (عا.) حرکات مسخره و بیهوده.
۵- تقلید.
ادا
اصول (~. اُ) (اِمر.) ناز و کرشمه، نمودن کراهت و جز آن.
ادا اطوار
(~. اَ) (اِمر.)
۱- شکلک سازی.
۲- تقلید در آوردن.
اداء
( اَ) [ ع. ] (مص م.) به جا آوردن، انجام دادن.
ادات
( اَ) [ ع. ] (اِ.) افزار، ابزار، آلت، وسیله.
اداره
(اِ رِ) [ ع. اداره ]
۱- (مص م.) نظام دادن، گرداندن کار.
۲- (اِ.) بخشی از هر وزارتخانه که مسئولیت انجام دادن بخشی از کارهای دولتی را به عهده دارد.
اداره بازی
(~.) [ ع - فا. ] (حامص. اِمر.) تشریفات اداری، فرمالیته.
اداری
( اِ) [ ع - فا. ] (ص نسب.)
۱- منسوب به اداره، وابسته به اداره.
۲- آن که در اداره کار کند.
ادام
( اِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- خورش، نان خورش، قاتق، اِبا.
۲- پیشوای قوم.
۳- موافق و سازگار.