لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آبشار
(اِ.)
۱- رودی که در مسیر خود از بلندی به پایین فرو ریزد.
۲- سنگ مشبک که بر دهانه ناودانها نصب کنند.
۳- یکی از حرکات حملهای در والیبال و پینگ پنگ و تنیس، پرش و زدن توپ از بالای تور به زمین ...
آبشت
(بِ) (ص.)
۱- نهفته.
۲- جاسوس.
آبشتن
(بِ تَ) (مص م.) نهفتن، پوشیده داشتن.
آبشتگاه
(~.) (اِمر.)
۱- محل پنهان شدن.
۲- مستراح.
آبشخور
(بِ خُ) (اِمر.) = آبشخوار. آبشخورد:
۱- جای خوردن یا برداشتن آب.
۲- ظرف آبخوری.
۳- منزل، مقام.
۴- بهره، قسمت.
۵- سرنوشت.
آبشش
(شُ) (اِمر.) دستگاه تنفسی جانوران آبزی.
آبشن
(شَ) (اِ.) نک آویشن.
آبشنگ
(شَ) (اِمر.) نک آبزن.
آبشی
(اِمر.) فاضلاب، چاهک.
آبغوره
(رِ) (اِمر.) آبی که از غوره انگور گیرند. ؛ ~گرفتن کنایه از: گریه کردن.
آبفت
(بَ) (اِمر.) نک آبافت.
آبله
(لَ یا بِ لِ) (اِ.)
۱- تاول، ورم پوست در اثر سوختگی یا زخم.
۲- مرضی که بیشتر در بین کودکان شایع است، از علائم آن تب شدید، دردِ ستون فقرات و تاولهای روی پوست است. ؛ ~ افرنگ: سیفلیس.
آبله مرغان
(~. مُ) (اِمر.) مرضی است شایع میان انسان و طیور.
آبله کوبی
(~.) (حامص.) تزریق مایه آبله.
آبلوج
(اِ.) قند سفید، نبات.
آبنوس
[ په. ] (اِ)درختی است با چوبِ بسیار سخت، سیاه رنگ و گران بها.
آبه
(بِ) (اِ.) مایعی غلیظ که با جنین از شکم مادر خارج میشود.
آبو
(اِ. ص.) برادر مادر، دایی.
آبو
(اِ.) = آبی: نیلوفر آبی.
آبوند
(وَ) (اِمر.) ظرف آب، آوند.