لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آبرود
(اِمر.)
۱- سنبل.
۲- نیلوفر.
آبرون
(اِ.) گل همیشه بهار.
آبریز
(اِمر.)۱ - فاضلاب.
۲- مستراح.
۳- آفتابه.
۴- دلو.
آبریزگان
(زَ) [ په. ] (اِمر.)
۱- عید آب پاشان، جشنی که ایرانیان در روزِ تیر - سیزدهمین روز از ماه تیر - برپامی داشتند و آب بر یکدیگر میپاشیدند.
۲- نوعی غذا.
آبزن
(زَ)
۱- (اِ.) تشتی از سفال یا فلز که در آن آب گرم و دارو میریختند و بیمار را در آن میگذاشتند.
۲- وان.
۳- (اِفا.) آرام دهنده، تسکین دهنده، شخصی که مردم را به زبان خوش تسلی دهد.
آبزه
(زِ) (اِمر.) آبی که از کنار چشمه، رود، تالاب و امثال آن به بیرون تراود.
آبزی
(اِفا.) جانوری که در آب زندگی میکند.
آبسال
(اِمر.) بهار، آبسالان.
آبسالان
(اِمر.) بهاران، فصل کار.
آبست
(بَ) (اِ.) نک آبسته.
آبست
(~.) (اِ.) بخش درونی پوست مُرکبات.
آبست
(بِ)
۱- (ص.) آبستن.
۲- (اِ.) زهدان، رحم.
آبستره
(بِ تِ رِ) [ فر. ] (ص.)
۱- ویژگی شیوهای که در آن سعی میشود اشیا به صورت غیرواقعی اما به نوعی بیان کننده عواطف هنرمند باشد.
۲- ویژگی هر اثر هنری که متکی به حالات ذاتی و درونی است نه نمودهای ...
آبستن
(بِ تَ) (ص.) = آبستان:
۱- حامله، باردار.
۲- پنهان، پوشیده. ؛~شب ~ است (کن.) وقوع حوادث تازه محتمل است.
آبستن کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) حامله کردن، باردار کردن.
آبسته
(بِ تِ)
۱- (ص.) آبستن.
۲- (اِ.) زهدان، رحم.
آبسته
(بَ تِ) (اِ.) زمین آماده برای کاشت.
آبسه
(س ِ) [ فر. ] (اِ.) ورم عفونی در لثه یا هر نقطهای از بدن، دمل.
آبسوار
(سَ) (اِمر.) حباب.
آبسکون
(بِ)(اِ.) نام دریای خزر و جزیرهای در آن.