لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
ارضاع
( اِ ) [ ع. ] (مص م.) شیر دادن.
ارضه
(اَ ض ِ یا ضَ) [ ع. ارضه ] (اِ.)
۱- موریانه، چوب خواره، دیوچه، دیوک.
۲- زنگ آهن.
ارعاء
( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص م.) رویانیدن گیاه، چرانیدن ستور.۲ - گوش دادن به سخن کسی.
۳- بخشودن.
۴- (مص ل.) شرم داشتن.
ارعاب
( اِ ) [ ع. ] (مص م.) به رعب و هراس افکندن.
ارعد
(اَ عَ) [ ع. ] (ص.) رعدزده، برق زده.
ارغ
(اَ رُ) (اِ.) نک آروغ.
ارغاب
( اَ ) (اِمر.) جوی آب، رود. ارغا و ارغاو نیز گویند.
ارغام
( اِ ) [ ع. ] (مص م.)
۱- به خاک مالیدن، بینی کسی را به خاک مالیدن.
۲- خوار کردن.
۳- خشم گرفتن.
ارغده
(اَ رُ دِ) نک آرغده.
ارغشتک
(اَ غُ تَ) (اِ.)
۱- نوعی بازی دختران و آن چنان است که بر سر دو پا نشینند و کفهای دستها را بر سر زانوها مالند و چیزهایی گویند و همچنان نشسته بر سر پاها برجهند و کفهای دستها را بر ...
ارغند
(اَ غَ) [ په. ] (ص.) خشمگین، قهرآلود.
ارغنده
(اَ غَ دِ) (ص.) خشمگین، غضبناک.
ارغنون
(اَ غَ) [ معر - یو. ] (اِ.) نوعی ساز که از تعداد زیادی لوله تشکیل شده و هوا را به وسیله انبان در آنها میدمیدند.
ارغه
(اَ غَ) (ص.) (عا.) نک ارقه.
ارغوان
(اَ غَ) (اِ.) درختی از تیره پروانه واران دارای برگهای گرد و گُلهای سرخ.
ارغوانی
(اَ غَ) (ص.) سرخ مایل به بنفش.
ارغون
( اَ ) (ص.) اسب تند و تیز.
ارغون
( اِ ) نک ارغنون.
ارفاق
( اِ ) [ ع. ] (مص م.)
۱- به نرمی رفتار کردن با کسی.
۲- به کسی سود رسانیدن.
ارفاقاً
(اِ قَ نْ) [ ع. ] (ق.) به رفق و مدارا، از روی ارفاق.