لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
ارژنگ
(~.) (اِ.) نام چاهی که افراسیاب، بیژن را در آن زندانی کرد.
ارک
(اَ) [ په. ] (اِ.) نک ارگ.
ارکان
( اَ ) [ ع. ] ( اِ.) جِ رکن.
۱- پایهها.
۲- در نماز: تکبیره الاحرام، قیام، رکوع و سجود.
ارکاک
(اَ) [ ع. ] (مص ل.) باران نرم و ریزه باریدن.
ارکستر
(اُ کِ) [ فر. ] (اِ.) گروه نوازندگان مختلف که با هم یک قطعه موسیقی را اجرا کنند، سازگان (فره). ؛ ~سمفونیک ترکیبی از سازها به نحوی که قادر به اجرای آثاری با فرم سمفونی باشند. ؛ ...
ارکیده
(اُ دِ) [ فر. ] (اِ.) گیاهی از طایفه ثعلب که بعضی از انواع آن دارای گلهای زیبا است و به عنوان گل زینتی در باغچه یا گلدان کاشته میشود.
ارگ
( اُ ) [ فر. ] (اِ.)
۱- ارغنون.
۲- نوعی ساز شبیه به پیانو اما کوچکتر از آن.
ارگ
( اَ ) [ په. ] (اِ.)قلعه کوچک میان قلعه بزرگ.
ارگاسم
(اُ) [ انگ. ] (اِ.) شور شهوانی، طغیان پیش از اوج لذت جنسی در زنها.
ارگان
( اُ ) [ فر. ] (اِ.)۱ - کارمند.
۲- عضو، اندام.
۳- نشریهای که بیان کننده اندیشهها و دیدگاههای یک سازمان یا حزب خاص باشد، ترجمان. (فره).
ارگانوم
(اُ نُ) [ لا. ] (اِ.) نک ارغنون.
ارگانیسم
(اُ) [ فر. ] (اِ.) اندام، مجموع اجزاء تشکیل دهنده موجود زنده.
ارگانیک
(اُ) [ فر. ] (ص.)
۱- اندامی، عضوی، مربوط به اندام.
۲- آلی (شیمی).
ارگبد
(اَ بَ) (اِ.) رییس ارگ، دژبان (یکی از شغلها و منصبهای بزرگ در روزگار هخامنشیان و ساسانیان).
اریاح
( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ ریح ؛ بادها.
اریب
( اُ ) [ ع. ] (ص.)۱ - منحرف، کج.
۲- کجی.
اریب
( اَ ) [ ع. ] (ص.) خردمند، زیرک، دانا.
اریج
(اَ رِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) بوی خوش دادن.
۲- (اِ.) بوی خوش.
اریحیت
(اَ یَ حِ یَّ) [ ع. ] (مص جع.)
۱- عطا.
۲- شادمانی.
۳- خوش دلی.
اریش
( اَ ) (ص.) زیرک، عاقل.