لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
اسبک
(اَ بَ) (اِ.) پره و دندانه کلید.
اسبید
( اِ ) (ص.) سفید.
است
( اَ ) (فع رابطه.) سوم شخص مفرد از مصدر «اَستن» [ = هستن. ] (زمان حال فعل «بودن»): هوا روشن است.
است
(اِ) [ ع. ] (اِ.) کون، دبر، نشیمن، نشستگاه، کفل، مقعد.
است
(~.) (اِ.)
۱- استخوان.
۲- هسته میوه.
است
(~.) (اِ.) استر.
استات
(اَ س ِ) [ فر. ] (اِ.) نمک مشتق از اسید استیک مانند استات سرب، استات مس، استات آهن و غیره، نمکی که از اسید استیک حاصل شود.
استاخ
( اُ ) (حامص.)
۱- دلیری، جسارت.
۲- شوخی، بی ادبی.
۳- محرمی، یگانگی.
استاد
( اُ ) [ په. ] (اِ. ص.) = اوستاد. اوستا. استا:
۱- آموزنده، معلم، آموزگار.
۲- مدرس دانشگاهها.
۳- حاذق، ماهر، سررشته دار در کاری، چیره دست. ؛~ علم کردن دزدیدن خیاطها از سر پارچه. ؛ ~چسک آن ...
استادن
(اِ دَ) (مص ل.) نک ایستادن.
استادکار
(~.) (ص فا.)
۱- ماهر و مسلط و متخصص در صنعتی یا حرفهای. در لفظ عامیانه اوساکار.
۲- کارفرما.
استادی
( اُ ) (حامص.)۱ - مهارت.
۲- زیرکی، تدبیر.
استادیوم
( اِ ) [ انگ. ] (اِ.)ورزشگاه، زمین ورزش.
استار
( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ ستر؛ پردهها.
استار
( اِ )(اِ.) وزنی برابر چهار مثقال، یا چهار مثقال و نیم ؛ استیر.
استارت
(اِ) [ انگ. ] (اِ.)
۱- حرکت کردن و به حرکت درآوردن.
۲- لحظه حرکت ورزشکاران د ر ورزشهای دو و میدانی، دوچرخه سواری، شنا و همانند آن، شروع.
استاره
(اِ رِ) (اِ.) ستاره.
استالاکتیت
( اِ ) [ فر. ] (اِ.)ستون آهکی مخروطی شکل معلق در سقف غارها که در نتیجه چکیدن قطرههای آب در سقف غار به وجود میآید، چکیده.
استالاگمیت
( اِ ) [ فر. ] (اِ.) مخروطهای آهکی کف غارها که در اثر چکیدن قطرههای آب آهکی از سقف غارها و یا از نوک مخروطهای استالاکتیت در کف غار تشکیل میشود، چکیده.
استام
( اُ ) (اِ.) زین و یراق اسب.