لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
استخر
(اِ تَ) (اِ.)
۱- آبگیر، تالاب.
۲- حوض بزرگ که آب بسیار در آن جمع کنند و در آن انواع ورزشهای آبی نمایند.
استخراج
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) بیرون کشیدن، به درآوردن.
استخفاء
(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) پنهان شدن، نهان گشتن.
استخفاف
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)سبک داشتن، خوار شمردن. ج. استخفافات.
استخلاص
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) خلاصی طلبیدن.
۲- (مص م.) رهایی بخشیدن.
۳- (اِمص.) رهایی، خلاص. ج. استخلاصات.
استخلاف
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) جانشین ساختن، جانشین کردن.
استخوان
(اُ تُ خا) [ په. ] (اِ.)
۱- ماده سختی است که در ساختمان بدن مهره داران به کار رفتهاست و محل اتکای عضلات و مخاطها ودیگر قسمتهای نرم بدن است. استخوانهای بدن انسان و دیگر استخوان داران به دو دسته ...
استخوان بندی
(~. بَ) (اِمر.) اسکلت، کالبد.
استخوان ترکاندن
(~. تِ دَ) (مص ل.) رشد کردن، بزرگ شدن.
استخوان خرد کردن
(~. خُ. کَ دَ) (مص ل.) با زحمت زیاد صاحب تجربه شدن.
استخوان دار
(~.) (ص.) کنایه از: آدم اصیل و خانواده دار.
استخوان کاری
(~.)(حامص.) خاتم سازی، خاتم کاری.
استخوانی
(~.) (ص.)
۱- (عا.) لاغر، نحیف.
۲- رنگ استخوانی (کرم مایل به سفید).
استداره
(اِ تِ رِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- گرد گشتن، گرد برآمدن.
۲- به شکل دایره بودن.
استدامه
(اِ تِ مِ) [ ع. استدامه ]
۱- (مص م.) همیشه خواستن، پیوسته خواستن، دوام چیزی را خواستن.
۲- به درنگ انداختن.
۳- (مص ل.) همیشه بودن.
۴- (اِمص.) همیشگی.
استدانه
(اِ تِ نِ) [ ع. استدانه ] (مص م.) وام خواستن، قرض طلبیدن، وام گرفتن.
استدبار
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) پشت کردن. مق استقبال.
۲- (مص م.) آخرکار را ملاحظه کردن.
استدراج
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) بتدریج بالا بردن.۲ - بتدریج نزدیک گردانیدن.
۳- (مص ل.) ظاهر شدن کرامات از غیر مؤمن.
۴- بیچاره گردانیدن.
استدراک
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- فهمیدن، درک کردن.
۲- اعتراض کردن، خرده گرفتن.
۳- آوردن بیتی که مصراع اول مدح و مصراع دوم ذم باشد یا برعکس.
۴- تصحیح کردن.
۵- جبران کردن.
استدعا
(اِ تِ) [ ع. استدعاء ]
۱- (مص ل.) فراخواندن، خواهش کردن.
۲- (اِ.) خواهش.