لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
استیقاظ
( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) بیدار بودن. هوشیار شدن.
۲- (اِمص.) بیداری، هوشیاری.
استیقان
( اِ ) [ ع. ] (مص ل.) به یقین دانستن، بی گمان شدن.
استیل
( اِ ) [ فر. ] (اِ.)
۱- شکل، فرم، اندازه.
۲- نوعی مبل به سبک قدیم فرانسه.
۳- شیوهای (معمولاً منحصر به فرد) در انجام مهارتهای ورزشی.
استیل
(~.) [ انگ. ] (اِ.) فولاد ضدزنگ.
استیلا
( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) دست یافتن.
۲- (اِمص.) چیرگی، غلبه.
استیلن
(اِ تِ لِ) [ فر. ] (اِ.) گازی است هیدروکربن دار و بد بو، قابل احتراق و با شعله سفید درخشان (وزن اتمی آن ۲۶).
استیم
( اِ ) (اِ.) چرک و عفونت زخم.
استیمان
(اِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- امان خواستن.
۲- در امان کسی درآمدن.
استیناس
( اِ ) [ ع. ] (مص ل.) انس گرفتن، خو گرفتن.
استیناف
( اِ ) [ ع. ] (مص م.)
۱- از سر گرفتن.
۲- مراجعه به دادگاه برای رسیدگی دوباره به پرونده.
استیهیدن
(اِ دَ) (مص ل.) سِتهیدَن، ستیزه کردن، لجاج کردن.
استیکال
( اِ ) [ ع. ] (مص ل.) به کسی اعتماد و تکیه کردن.
اسجاع
( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ سَجِع.
۱- آواز خوش پرندگان.
۲- سخن موزون.
اسحار
( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ سَحَر؛ پاس آخر شب، بامداد.
اسحار
( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ سِحر؛ افسونها، سحرها.
اسخان
(اِ) [ ع. ] (مص م.) گرم کردن.
اسخیاء
( اَ ) [ ع. ] (ص. اِ.) جِ سخی ؛ جوانمردان، سخاوتمندان.
اسد
(اَ سَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- شیر درنده.
۲- نام یکی از صورتهای فلکی که تقریباً در سمت الرأس قرار دارد و به صورت شیری تصویر شدهاست، ستاره پر نور این صورت فلکی، قلب الاسد نام دارد که حدود ۷۱ سال ...
اسداس
(اَ) [ ع. ] جِ سَدَس. ؛~ در اخماس زدن الف - شش در پنج زدن. ب - قمار کردن. ج - حیله کردن.
اسدال
(اِ) [ ع. ] (مص م.) فروهشتن، فروگذاشتن، آویختن (پرده).