لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
اسوه
(اُ وِ) [ ع. ] (ص)
۱- پیشوا، مقتداء.
۲- صبر، آنچه که بدان کسی را تسلی دهند.
اسپ
( اَ ) (اِ.)
۱- اسب، فرس.
۲- یکی از مهرههای شطرنج. ؛~ و فرزین نهادن مات کردن، مغلوب کردن (در شطرنج).
۳- جزو دوم بسیاری از نامهای کهن ایرانی: گشتاسپ، لهراسپ، جاماسپ و غیره.
اسپ دوم
(اَ پِ دُ وَّ) (اِ.) یکی از صورتهای فلکی شمالی.
اسپاس
( اِ ) (اِ.) نک سپاس.
اسپاسم
( اِ ) [ فر. ] (اِمص.)انقباض ناگهانی یک یا چند عضله که با درد شدیدی همراه است، تنجش، گرفت (فره).
اسپان
( اَ ) (اِ.) شجاع ؛ یکی از صور فلکی جنوبی که دارای هشت ستاره میباشد.
اسپانسر
(اِ س ِ) [ انگ. ] (ص فا.) سرمایه گذار، متعهد و ضامن، برپا کننده، بانی، حمایت - کننده مالی در کارهای فرهنگی و هنری و ورزشی و...
اسپاه
( اِ ) (اِ.) سپاه، لشکر.
اسپاهبد
(اِ بَ) [ په. ] نک سپهبد.
اسپاهی
( اِ ) (ص نسب.) سپاهی، لشکری.
اسپاگتی
(اِ گِ) [ ایتا. ] (اِ.) غذایی شبیه ماکارونی مخصوص کشور ایتالیا که خمیر خوراکی آن به شکل رشتههایی به قطر باریک ولی عریض تر از ورمیشل و سفت و سخت (نه لولهای مانند ماکارونی) تهیه میشود، ...
اسپر
(اِ پَ) (اِ.) سپر.
اسپرانتو
(اِ پِ) [ فر. ] (اِ.) زبان بین المللی که قواعد آن بسیار ساده و آسان است و در سال ۱۸۸۷ توسط دکتر زامنهوف اختراع شد.
اسپرت
(اِ پُ) [ انگ. ] ( اِ.)
۱- ورزش، انواع گوناگون ورزش.
۲- حالت غیررسمی لباس، کیف و غیره.
۳- ویژگی ماشینی که با تجهیزات و وسایلی تزیین شده باشد که مخصوص مسابقهاست.
اسپردن
(اِ پُ دَ) (مص م.) سپردن، سفارش کردن.
اسپردن
(اِ پَ دَ) (مص ل.) پی سپر کردن، طی طریق کردن.
اسپرز
(اِ پُ) (اِ.) سپرز، طحال.
اسپرس
(اِ پِ رِ) (اِ.) گیاهیست از دسته پروانه - پرها با ساقههای نازک و برگهایی که از سه برگچه تشکیل میشود. برای خوراک دام از آن استفاده میکنند.
اسپرسا
(اَ پَ) (اِمر.)= اسپ ریس. اسب ریس: واحد اندازه گیری مسافت در ایران باستان و آن مسافتی بود که شخص رشید (یعنی کسی که به حد رشد رسیده باشد) در مدت دو دقیقه میتوانست بپیماید. (این مقدار را برحسب تجربه ...
اسپرغم
(اِ یا اَ پَ غَ) [ په. ] (اِ.)۱ - هر گیاه خوشبو، ریحان.
۲- هر نوع گیاه.
۳- سبزه.
۴- میوه.