لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
اسید
( اَ ) [ فر. ] (اِ.) هر جسم هیدروژن داری که به حالت محلول، یون هیدروژن (پروتون) آزاد کند و به جای هیدروژن آن فلزی جانشین شود و تشکیل نمک دهد. بیشتر اسیدها خورنده هستند و مزه ترش دارند.
اسیر
( اَ ) [ ع. ] (ص.)
۱- گرفتار.
۲- برده، بنده. ج. اسراء.
اسیری
(~.) [ ع - فا. ] (حامص.) اسارت، اسیر شدن.
اش
( اَ ) [ په. ] (ضم.) ضمیر شخصی متصل سوم شخص مفرد و آن به صورت مفعولی (سپردش: بدو سپرد)، فاعلی (گفتش: گفت او را) یا اضافی (خانه اش، کتابش) است.
اشادت
(اِ دَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- محکم کردن، سفت کردن.
۲- نیرو دادن.
اشارات
( اِ ) [ ع. ] جِ اشاره.
اشارت
(اِ رَ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) با دست چیزی را نشان دادن.
۲- با حرکت دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن.
۳- (اِ.) دستور، فرمان.
۴- رمز، ایماء.
۵- (اِمص.) تقریر، بیان. اشاعت (اِ عَ) [ ع. اشاعه ] ...
اشاعه
(اِ عَ یا عِ) [ ع. اشاعه ] (مص م.) نک اشاعت.
اشافی
( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اشفی ؛ درفش کفش دوزان.
اشامت
(اِ مَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- پراکنده کردن.
۲- درآمدن در کاری.
اشانتیون
(اِ) [ فر. ] (اِ.) نمونهای معمولا کوچک و مجانی از کالا که برای تبلیغ عرضه میشود، نمونه (فره).
اشباح
( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ شبح.۱ - کالبدها، تنها.
۲- سایهها.
۳- سیاهیها که از دور دیده شود.
اشباع
( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص م.) سیر گردانیدن.
۲- (اِ.) پر و بسیار.
اشبال
( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ شِبل ؛ بچه شیر.
اشبال
( اِ ) [ ع. ] (مص م.)۱ - یاری کردن.
۲- روآوردن.
اشباه
(اِ) [ ع. ] (مص ل.) به چیزی یا کسی مانند شدن.
اشباه
( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ شبیه ؛ مانندها، مثلها.
اشبه
(اَ بَ) [ ع. ] (ص تف.) شبیه تر، ماننده تر، ماناتر.
اشتات
( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ شَتْ؛ پراکندگان.
اشتاد
( اَ ) [ په. ] (اِ.)
۱- فرشتهای است در دین زردشتی.
۲- بیست و ششمین روز از هر ماه خورشیدی.