لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
اشکال
(اِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) دشوار شدن.
۲- (اِمر.) پوشیده شدن کار.
۳- (اِمص.) دشواری.
۴- خرده گیری.
اشکال
(~.) (اِ.) پای بند ستور، شکال.
اشکال تراشیدن
(~. تَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) ایراد گرفتن.
اشکر
(اَ کَ) [ ع. ] (ص تف.) سپاس دارتر، حق شناس تر.
اشکردن
(اِ کَ دَ) (مص م.) نک شکردن.
اشکره
(اِ کَ رِ) نک شکره.
اشکفت
(اِ کَ) (اِ.)
۱- شکاف، رخنه.
۲- غار، کهف.
اشکل
(اِ کَ یا کِ) (ص.) اسبی که دست راست و پای چپش سفید باشد.
اشکل
(اِ کَ) (اِ.)
۱- پای بند ستور، ریسمانی که بر زانوی شتر بندند تا فرار نکند.
۲- مکر، حیله.
اشکل
(اَ کَ) [ ع. ] (ص تف.) مشابه تر، مانندتر.
اشکل
(~.) [ ع. ] دشوارتر، سخت تر، مشکل تر.
اشکل
(~.) [ ع. ] (ص تف.) خوشگل تر، خوش صورت تر.
اشکل
(~.) [ ع. ] (ص.)
۱- آن که در وی سرخی و سفیدی با هم آمیخته باشد.
۲- کسی که در سفیدی چشمش اندکی سرخی باشد.
اشکله
(اِ کِ لِ) (اِمر.) نک اشکلک.
اشکلک
(اِ کِ لَ) (اِمر.)
۱- شکنجه.
۲- نوعی شکنجه و آن چوبی بوده که لای انگشتان متهمان میگذاشتند و فشار میدادند تا به جرم خود اقرار کنند.
۳- چوبی است به مقدار چهار انگشت که وسط آن باریک تر از دو سر وی ...
اشکم
(اِ کَ) (اِ.) شکم، بطن.
اشکن
(اِ کَ) (اِ.) = شکن: چین و شکن.
اشکنج
(اِ کُ) (اِ.) نیشگون، وشکون.
اشکنه
(اِ کَ نِ) (اِ.)
۱- چین، شکن.
۲- نوایی است از موسیقی قدیم.
۳- خورشی است از روغن و سبزی و پیاز و تخم مرغ و آرد.
اشکوب
( اَ ) (اِ.)
۱- سقف.
۲- هر مرتبه از پوشش خانه، طبقه ؛ اشکو و آشکو هم گویند.