لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آردینه
(نِ) (ص نسب.)
۱- منسوب به آرد، آنچه از آرد سازند.
۲- آشی که از آرد پزند، آش آرد.
آرزم
(رَ) (اِ.) رزم، جنگ.
آرزو
(رِ) [ په. ] (اِ.)۱ - خواهش، کام.
۲- امید، چشمداشت.
۳- شوق، اشتیاق.
آرزو بردن
(~. بُ دَ) (مص ل.) حسرت خوردن.
آرزوخواه
(~. خا) (ص فا.)
۱- تمنی کننده، امیدوار.
۲- شهوی، شهوانی.
آرزومند
(~. مَ)(ص مر.)۱ - مشتاق.
۲- آزمند.
۳- کامجوی.
۴- دارنده حسرت.
آرزومندی
(~. مَ) (حامص.)
۱- شوق، اشتیاق.
۲- حسرت.
۳- غرض.
آرستن
(رِ تَ)
۱- (مص ل.)توانستن.
۲- (مص م.) نک آراستن.
آرش
(رِ) (اِ.) اسم مصدر از «آوردن».
آرشه
(ش ِ) [ فر. ] (اِ.) چوب باریکی که روی آن چند رشته موی اسب کشیده و برای نواخت ن سازهای زهی مانند ویولون ویولونسل و کنترباس و... به کار میرود.
آرشیتکت
(تِ کْ تْ) [ فر. ] (اِ.)مهندس معمار، طراح یا مشاور ساختمان.
آرشیو
[ فر. ] (اِ.) بایگانی، جایی که اسناد، پروندهها، اوراق و مانند آن حفظ شود.
آرغ
(رُ) (اِ.) آروغ.
آرغ بی جا زدن
(~ِ زَ دَ) (مص ل.)
۱- سخن نابجا گفتن که باعث شرمساری شود.
۲- فضولی کردن.
آرغده
(رَ دِ) (ص.)
۱- برآشفته.
۲- خشمگین.
۳- آزمند.
آرم
[ فر. ] (اِ.)علامت و نشانهای که مخصوص یک اداره دولتی یا هر مؤسسه دیگری باشد، نشانه (فره).
آرمان
(اِ.)
۱- آرزو، امید.
۲- حسرت، اندوه.
۳- اصل.
آرمانشهر
(شَ) (اِمر.) جامعهای خیالی و آرمانی که در آن نظام کاملی برای سعادت نوع بشر حکمفرماست واز هرگونه شر و بدی از قبیل فقر و بدبختی عاری است. و افرادش به کمال علمی و عملی رسیده و از هوی و ...
آرمیدن
(رَ دَ) (مص ل.) نک آرامیدن.
آرمیده
(رَ دِ) (ص مف.)
۱- خفته،
۲- ساکن، مطمئن.