لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
اجغار
( اَ ) (اِ.) روز شانزدهم ماه چهارم مغان خوارزم. در شب این روز مانند سده آتش میافروختند و بر گرد آن باده مینوشیدند.
اجفان
( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ جفن.
۱- پلک چشم.
۲- غلاف شمشیر.
اجق
وجق (اَ جَ وَ جَ) (ص.)
۱- غیر متعارف، عجیب و غریب.
۲- لباس رنگارنگ با رنگهای تند و زننده. (?(اجل (اَ جَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- مهلت، نهایت مدت چیزی.
۲- مرگ، زمان مرگ.
اجل
(اَ جَ لّ) [ ع. ] (ص تف.) جلیل تر، بزرگوارتر.
اجل برگشته
(اَ جَ. بَ گَ تِ) [ ع - فا. ] (ص مر.)
۱- آدم بدشانس.
۲- کسی که خطر مرگ تهدیدش میکند.
اجل معلق
(~ِ مُ عَ لَُ) (ص مر.)
۱- مرگ ناگهانی.
۲- کنایه از: ناگهان حاضر شدن کسی.
اجلاس
(ا ِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) نشانیدن.
۲- (اِ.) با هم نشستن برای گفتگو یا مشاوره در امری.
۳- جلسهای رسمی با تعداد شرکت کنندگان محدود که در آن چند نفر سخنرانی میکنند و پس از بحث و مذاکره تصمیماتی اتخاذ ...
اجلاسیه
(اِ یِ یا یَ) [ ع. ] (ص نسب.) مؤنث اجلاس ؛ دوره ~ دورهای که در آن انجمن تشکیل میگردد و اعضای آن برای مشورت و گفت و گو گرد میآیند.
اجلاف
( اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ جلف.
۱- فرومایگان، مردمان سفله.
۲- هر چیز میان تهی.
اجلال
( اِ) [ ع. ] (مص م.) بزرگ و محترم داشتن، گرامی داشتن.
اجله
(اَ جِ ل َّ یا لِّ) [ ع. اجله ] (ص.) جِ جلیل ؛ بزرگان، مهان.
اجلی
(اَ لا) [ ع. ] (ص تف.) جلی تر، روشن تر، هویداتر.
اجم
(اَ جَ) [ ع. ] (اِ.) نیستان، بیشه، انبوه درختان.
اجماع
( اِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) گرد آمدن، متفق شدن بر انجام کاری.
۲- (مص م.) جمع کردن.
۳- (اِمص.) در فقه اسلامی به معنی اتفاق کلمه فقها در مسئلهای یا امری.
اجماعاً
(اِ عَ نْ) [ ع. ] (ق.) همگی، دست جمعی.
اجمال
( اِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) به اختصار سخن گفتن ؛ مبهم و نارسا گفتن.
۲- (اِ.) سخن خلاصه و مبهم.
اجمالاً
(اِ لَ نْ) [ ع. ] (ق.) به طور خلاصه و مبهم.
اجمه
(اَ جَ مِ) [ ع. ] (اِ.) بیشه، نیستان. ج. اجم.
اجناد
( اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ جند؛ لشکرها، سپاهیان.
اجناس
( اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ جنس.
۱- قسمها، نوع، گونهها.
۲- کالاها، امتعه.