لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
احباط
( اِ ) [ ع. ] (مص م.)
۱- باطل گردانیدن.
۲- دوری کردن از کسی.
احتباس
(اِ تِ) [ ع. ] (مص.) در حبس کردن، نگه داشتن چیزی.
احتجاب
(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) در پرده شدن، در حجاب شدن.
احتجاج
(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) دلیل و برهان آوردن.
احتجام
(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)حجامت کردن.
احتراز
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) پرهیز کردن، دوری نمودن.
۲- (اِمص.) خویشتن داری، پرهیز.
احتراس
(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) خود را حفظ کردن.
احتراف
(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) پیشه ور شدن، پیشه گرفتن.
احتراق
(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- سوختن، آتش گرفتن.
۲- محو شدن یکی از پنج سیاره «زحل، مشتری، مریخ، زهره، عطارد» در زیر شعاع خورشید، یا مقارنه خورشید با یکی از آنها.
احترام
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) حرمت گذاشتن، بزرگ داشتن.
۲- (اِمص.) حرمت، بزرگداشت.
احتراماً
(اِ تِ مَ نْ) [ ع. ] (ق.) از روی احترام و بزرگداشت.
احتساب
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- شمردن، حساب کردن.
۲- نهی کردن از کارهایی که در شرع ممنوع باشد.
احتشاد
(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) گرد آمدن مردم برای انجام کاری.
احتشام
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) حشمت و بزرگی یافتن.
۲- (اِ.) جاه و جلال.
احتصان
(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) استوار بودن، محکم بودن.
احتضار
(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- حاضر شدن.
۲- فرا رسیدن هنگام مرگ.
۳- جان کندن.
۴- شهری شدن، از سفر یا بیابان به شهر آمدن.
احتضان
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- در کنار گرفتن.
۲- در پناه گرفتن.
احتفاظ
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) نگاه داشتن، حفظ کردن.
۲- (مص ل.) خویشتن داری کردن.
احتقار
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) خوار و حقیر شمردن.
۲- (مص ل.) خوار شدن.
احتلام
(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)۱ - خواب دیدن، جماع کردن در خواب.
۲- انزال منی در خواب.