لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
احدی
(~.) [ ع - فا. ] (ص نسب. اِ.)
۱- منسوب به احد.
۲- مربوط به خدای یگانه.
۳- فرقهای از سپاهیان پادشاه هند.
احدیت
(اَ حَ یَُ) [ ع. احدیه ] (مص جع.)
۱- یگانگی.
۲- مقام الوهیت، یکتایی خدا.
احرار
( اَ) [ ع. ] (ص.)۱ - جِ حر؛ آزادان، آزادگان.
۲- ایرانیان.
احراز
( اِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- فراهم آوردن، جمع کردن.
۲- پناه دادن، جای دادن.
۳- به دست آوردن، رسیدن به چیزی.
احراق
(اِ) [ ع. ] (مص م.)سوزانیدن، آتش زدن.
احرام
( اَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- جِ حَرَمْ.
۲- جِ حریم.
احرام
( اِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) آهنگ حج کردن، در حرم درآمدن.
۲- (اِ.) مجازاً دو تکه لباس نادوخته که در ایام حج یکی را به کمر بندند و دیگری را بر دوش اندازند.
احرام بستن
(~. بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) آهنگ کردن، قصد و نیت کردن.
احرامی
( اِ) [ ع - فا. ] (اِ.) پارچه سفیدی که به عنوان بقچه لباس به کار میرود.
احری
(اَ را) [ ع. ] (ص تف.) سزاوارتر، شایسته تر، اولی، اصلح، درخورتر، بسزاتر.
احزاب
( اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ حزب.
۱- گروهها، دستهها.
۲- گروههای کافران، شامل برخی از قبایل عرب، مانند قریش، غطفان و بنی قریظه، که با هم متحد شده به جنگ پیامبر رفته بودند.
۳- هر گروه سیاسی که مرام و مسلکِ ...
احزان
( اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ حُزن و حَزَن ؛ غمها و اندوهها.
احساس
( اِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- دریافتن، درک کردن.
۲- درک چیزی با یکی از حواس.
احساساتی
(~.) [ ع - فا. ] (ص.) زودرنج، کسی که زود دستخوش احساساتش میشود.
احسان
( اِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) نیکی کردن.
۲- بخشش کردن.
۳- (اِمص.) نیکوکاری، بخشش.
احسن
(اَ سَ) [ ع. ] (ص تف.) نیکوتر، بهتر. ؛به نحو ~ به بهترین شیوه و طرز. ؛~التقویم بهترین شکل، بهترین صورت.
احسن
(~.) (صت) آفرین، احسنت، مرحبا.
احسنت
(اَ سَ) [ ع. ] (شب جم.) آفرین (بر تو، شما).
احشاء
( اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ حشا؛ اندرونه، اعضای درونی بدن مانند: دل و جگر و معده و روده. احصائیه (اِ یُِ) [ ع. ] (اِمر.)
۱- آمار، شمار.
۲- دانشی که موضوع آن دسته بندی منظم امور اجتماعی است.
احشام
( اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ حشم.