لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
احصاء
(اِ) [ ع. ] (مص م.) شمردن، ضبط کردن، آمار گرفتن، سرشماری کردن.
احصان
( اِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) استوار و محکم کردن.
۲- (مص ل.) نگه داشتن نَفْس از انجام کار بد.
۳- شوی کردن زن.
۴- زن گرفتن مرد.
۵- زن و مردی که به عقد دائم در آمده باشند که مرد «محصن» و ...
احضار
( اِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- حاضر آوردن.
۲- فراخواندن، به حضور خواستن.
احضارنامه
(~. مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.)نک احضاریه.
احضاریه
(اِ یِّ) [ ع. ] (اِمر.) احضارنامه، نامهای که به وسیله آن شخص را به دادگاه یا هر جای دیگر فراخوانند.
احفاد
( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ حافد و حفد.
۱- فرزند - زادگان، نوادگان.
۲- یاران، خادمان.
احق
(اَ حَ قُ) [ ع. ] (ص تف.) سزاوارتر، اولی، صاحب حق تر، راست تر، به سزاتر.
احقاف
( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ حقف ؛ تودههای ریگ، تلهای شن و ریگ.
احقاق
( اِ ) [ ع. ] (مص م.) مطالبه حق کردن ؛ به حق حکم کردن.
احقر
(اَ قَ) [ ع. ] (ص تف.) حقیرتر، کوچکتر، خردتر، خوارتر.
احلال
( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص م.) حلال کردن.
۲- (مص ل.)فرود آمدن در جایی.
۳- از حرام بیرون آمدن.
احلام
( اَ ) [ ع. ]
۱- (اِ.) شکیباییها، وقارها.
۲- خِردها.
۳- جِ حلم ؛ خوابها، خوابهای شیطانی.
۴- (ص.) جِ حلیم ؛ بردباران.
احلی
(اَ لا) [ ع. ] (ص تف.) شیرین تر.
احلیل
( اَ) (اِ.) آلت تناسلی مرد.
احلیل خوردن
(اِ. خُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) (عا.) فریب خوردن.
احلیل زدن
(~. زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م.) (عا.) فریب دادن، گول زدن.
احماد
( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) ستوده کار شدن.
۲- (مص م.) ستودن، تحسین کردن.
احماض
( اِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- از حالی به حال دیگر گشتن.
۲- شوخی و مزاح کردن.
۳- از جدیّت به سستی گراییدن.
احمال
( اِ) [ ع. ] (مص م.)به کسی در برداشتن بار یاری رساندن.
احمال
( اَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- جِ حَمل ؛ بارهای شکم، بارهای درخت.
۲- جِ حَمَل ؛ برهها.