لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
اراقت
(اِ قَ) [ ع. اراقه ]
۱- (مص م.) ریختن آب یا مایعات.
۲- (مص ل.)شاشیدن.
اراقه
(اِ قِ) [ ع. اراقه ] نک اراقت.
اراقیطون
( اَ ) [ معر. لا. ] (اِ.) باباآدم (گیا).
ارامل
(اَ مِ) [ ع. ] (ص.) جِ ارمل و ارامله.
ارانگوتان
(اُ نْ گُ) [ فر. ] (اِ.) اوران اوتان (آدم جنگلی) جانوری است از نوع آدم نمایان دارای قد نزدیک به انسان، بدنش پر مو با سینه پهن و دستهای دراز تا زانو و بازوان ستبر، دُم ندارد و مانند ...
اراک
(اَ) (اِ.)
۱- درختچهای است از تیره اراکیها که فقط شامل یک گونهاست. برگهایش متقابل و کمی گوشتالو است، گلهایش سفیدرنگ و کوچک و به شکل خوشه که در انتهای شاخهها قرار میگیرند، میباشد. میوه اش هسته و زردرنگ است ...
ارایک
(اَ یِ) [ ع. ] (اِ.) جِ اَریکه ؛ تختها.
ارب
(اَ رَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- حاجت.
۲- مقصود. ج. آراب.
ارباب
( اَ ) [ ع. ] ( اِ.) جِ رب.
۱- پرورش دهندگان، مربیان.
۲- مالک، دارا، صاحبِ مِلúک.
۳- خداوندگار.
۴- آقا.
ارباب رجوع
(~. رُ) [ ع. ] (اِ.) مراجعه کنندگان، متقاضیان، رجوع کنندگان.
ارباب رعیتی
(~. رَ یَ) [ ع - فا. ] (ص نسب. اِ.) نظام اجتماعی و اقتصادی که در آن ارباب مالک وسایل تولید است و با بهره کشی از رعیت به محصول اضافی دست مییابد.
ارباب فرمان
(~ِ. فَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) اولیاء، اولوالامر.
ارباب معنی
(~ِ. مَ) [ ع. ] (اِمر.) خاصان، فرزانگان، دل آگاهان.
اربطه
(اَ بِ طِ) [ ع. اربطه ] (اِ.) جِ رباط ؛ کاروانسراها.
اربع
(اَ بَ) [ ع. ]
۱- چهار.
۲- چهار زن.
اربعه
(اَ بَ عَ) [ ع. اربعه ] (اِ.)
۱- اربع، چهار.
۲- چهار مرد.
۳- چهارگانه.
اربعین
(اَ بَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- چهل، چهلم.
۲- چله، چهل روزی که صوفیان در گوشهای نشسته به ریاضت و عبادت پردازند.
۳- چهلمین روز درگذشت شخص.
۴- چهل روز بعد از روز عاشورا، بیستم ماه صفر.
اربیان
(اَ یا اُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- میگو.
۲- بابونه سگ.
ارتاج
( اِ ) [ ع. ] (مص م.) در را محکم بستن.
ارتاق
(اُ) [ تر. ] (اِ.) = اورتاق. اورتاغ. ارتق. ارتاغ:
۱- تاجر، بازرگان.
۲- [ مغ. ] شریک، انباز، مصاحب.